مدیریت سینما در دوران دفاع مقدس، الگویی برای توسعه ملی---آقای سید محمد بهشتی

2016/10/09

اين جلسه چهارمين جلسه از سلسه نشست هاي مربوط به بزرگداشت دوران دفاع مقدس است.طي چند سال گذشته بر اساس اين تحليل  كه ذخيره دانايي ايرانيان در اين دوره نقطه عطف تاريخي و بسيار مهم در حد كفايت نيست،به اين جمع بندي رسيديم كه بازخواني جديدي از اين تجربه داشته باشيم. تا از جنبه هاي مختلف اين دوره را دوره استثنايي به حساب آوریم و وجه مشترك آن اين است كه جنگ تحمیلی طولاني  ترين جنگي است كه حتي از سرزمين ما يك وجب هم كم نشد.دستاورد بزرگي كه اين دوره دارد اين است كه حتي يك مورد مرگ و مير ناشي از قحطي يااپيدمي طي دوره جنگ به ثبت نرسيده است.

آقاي دكتر ناصر پاكدامن استاد اقتصاد دانشگاه تهران در يك كار تحقيقي كه راجع به تجربه جنگ دوم جهاني در ايران كرده بودند (در حالي كه اين جنگ با آن جنگ به هيچ وجه قابل مقايسه نيست) گزارش هاي تكان دهنده اي درباره قحطي ها و اپيدمي هاي آن دوره را به اطلاع رسانده است.امتياز بزرگ سومي كه براي آن دوره ميشود مطرح كرد در اين جنبه ايست كه ما بيشترين توجه را به آن كرديم و ان اين است كه در تاريخ اقتصادي ٤٠ ساله اخير در ايران چيزي حدود ١٧ ركورد وجود دارد كه منحصر به فرد است و از اين ١٧ ركورد ١٤ ركورد در دوره جنگ اتفاق افتاد، يعني در دوره اي كه انتظار مي رفت بيشترين به هم ريختگي ها را داشته باشيم شاخص ترين عملكرد هاي اقتصادي هم در اين دوره اتفاق افتاده و سوال ما اين بود كه آيا همه اين دستاوردها كه ما به بخش كوچكي از آن اشاره كرديم تصادفي حاصل شده است؟ خوب طبيعتا در ساحت علوم انساني و اجتماعي، چنين چيزهايي را تصادفي نمي گيرند و ريشه يابي و واكاوي جدي كرده تا از آن رمزگشايي كنند. و براي بهبود مستمر جامعه و  ارتقا كيفيت زندگي مردم از آن تجربه ها استفاده مي كنند. به دلايل گوناگون متاسفانه اين آمادگي در جامعه ما مشاهده نشد. يكي از آن چيزهايي كه خيلي وقت ها ما را از همين زاويه مورد انتقاد قرار مي دهند، اين است كه مي گويند شما با گرامي داشت آن ايام به نحوي عمل مي كنيد كه گويي جنگ بي حد ذاته چيز خوبي است درحالي كه ما به هيچ وجه چنين برداشتي را نداريم و فكر نميكنم به جز گروه هاي ذي نفعي كه در ماجراي برجام در ايران و امريكا و حاشيه خليج فارس خودشان را نشان دادند كه از شرايط غيرعادي نفع هاي غيرعادي مي برند هيچ انسان متعارفي ابتدا به ساكن از جنگ استقبال نمي كند و ان را گرامي نمي دانند انچه كه ما گرامي ميداريم خود جنگ نيست بلكه اين است كه در اين شرايط اضطراري ظرفيت و توانايي اي در اداره كشور مشاهده شده كه بايستي ثبت شود وبه طرق اولي و عادي كه ان اضطرارها وجود ندارد آن اصول و مباني ميتواند براي جامعه ما منشا دستاوردهاي بزرگ بشود.از سال گذشته به اين جمع بندي رسيديم كه اگر اين ايده در كادر كلي مفهوم توسعه بخواهد دنبال شود به لزوم بايستي به فراتر از اقتصاد هم نگاهي بياندازد چون امر انتزاعي به نام اقتصاد در زندگي جمعيمان نداريم. رفتار و عملكرد اقتصادي پيوند پيدا مي كند با وجوه ديگر حيات جمعي.يعني اگر ساحت سياسي نمي تواند اعتماد مردم را جلب كند جنگ را هم نمي توانستيم با ان سطح از هزينه ها اداره كنيم اگر در ساحت اجتماعي يك سطوحي از اعتماد عمومي وجود  نمي داشت هزينه هاي غير متعارفي به ما تحميل مي شد و چيزهايي از اين قبيل 
در  سال گذشته بر وجوه مستقيما مربوط به توسعه مانند آموزش، سلامت و غيره تمركز كرديم امسال بيشتر روي امور وسيع تري از امور اقتصادي مرتبط با مسايل توسعه  ملي تمركز داشتيم براي مثال از سه سخنراني كه امسال برگزار شد موضوع سخنراني اول الگوي توسعه همه جانبه در دوران دفاع مقدس بود در جلسه بعدي رونمايي از كتاب مير ناميرا كه زندگي و زمانه استاد فقيد مرحوم اقاي عالي نسب رابررسي ميكرد و از ان زاويه به نقش ايشان بر اداره اقتصاد جنگ پرداخت؛ اشاراتي داشتيم در جلسه گذشته جناب اقاي دكتر موسوي چلك درباره مسائل اسيب هاي اجتماعي در دوران دفاع مقدس بحث خودشان را ارائه كردند. در اين جلسه نيز در خدمت جناب اقاي سيد محمد بهشتي هستيم  و همه كساني كه در حيطه فرهنگ ايران در دوران بعد از انقلاب دستاوردي دارند از نقش و جايگاه جناب اقاي بهشتي مطلع هستند و به ويژه در سالهاي مديريت ايشان در وزارت ارشاد ايشان مي توانند گزارشي مستقيما از حيطه مسئوليت خودشان و بسياري از نواوري هايي كه اولين بار در اين دوره اتفاق افتاد مانند راه اندازي نمايشگاه .....كه هنوز هم يكي از معتبرترين و جدي ترين اتفاقات فرهنگي در منطقه خاررميانه به شمار مي ايد و از اين قبيل نكات ارزشمندي را مطرح بفرمايند .من به غير از ارادت شخصي  كه به ايشان دارم مي خواهم عرض كنم كه همواره هرگاه كه توفيق داشتم از مطالب ايشان بهره ببرم واقعا برايم اموزنده بوده است و اكنون نيز با ابراز سپاس از بزرگواري و لطفي كه كردند و تقاضا ميكنم كه فرمايشات خود را به شما برسانند.
محمد بهشتي:
بسم الله الرحمن الرحیم 
من دو نكته به نظرم ميرسد كه اگر اجازه دهيد در اين باره صحبت كنم.يكي محصول تجربه من در دوران اوايل انقلاب است و تقريبا بخش اعظمي از ان  مصادف با  دوران دفاع مقدس است.مشخصا متمركز روي سينما مي شويم براي اينكه اطلاعات بيشتر به شما بدهم  فكر ميكنم از جمله موضوعاتي است كه خيلي از حوزه هارا فتح كرده است و فكر ميكنم براي كساني كه در حوزه توسعه كار ميكنند (قلم ميزنند یا فعاليت ميكنند ) تجربه بسيار قابل تاملي است و من كمتر ديدم كه به اين موضوع بپردازند.يكي هم بنابر تجربه من كه در سازمان ميراث فرهنگي داشتم كمك كرد كه يك دريافت نسبت به فرهنگ و تاريخمان پيدا كنم و اين شايد به شما كمك كند كه چرا دفاع مقدس در طول حداقل دويست سال گذشته استثنايي است به مثابه يك كانتكست كه اجازه ميدهد  از اولين بحث در حوزه هاي مختلف كه در ان دهه وجود دارد به قول شما ركوردهايي را بدست بياورد. دفاع مقدس به نظر من از جهاتي يك وضعيت كاملا متمايز با دوره هاي قبل است.يعني در دوره هاي قبل كه به كشورمان تجاوز مي شد در وضعيتي به سر ميبرديم كه در دفاع مقدس اينگونه نبود. يكي از موارد ان فاصله ميان دولت و ملت است مسلما زماني كه جنگ دوم جهاني رخ مي دهد كه اواخر دوره رضا شاه است فاصله بين دولت و ملت انقدر زياد شده كه شما شاهد ورود متفقين به ايران هستيد و مقاومتي در برابرشان نمي شود.جالب است كه ما در طول تاريخمان اين صحنه را مكررا داريم يعني مثلا فرض كنيم ان ها زماني كه وارد ايران شدند مقاومت جدي در برابرشان صورت نگرفت، هنگامي كه مسلمين نيز وارد ايران شدند مقاومت جدي دربرابر انها صورت نگرفت. موارد متعدد است؛ هنگامي كه محمود افغان به پايتخت ايران حمله كرد مقاومت جدي صورت نگرفت.يكي از مهم ترين دلايل ان است كه فاصله بين دولت و ملت چنان زياد شده بود كه حتي ميتوان گفت از ان استقبال نيز ميكردند.اما در بعد از پيروزي انقلاب فاصله بين دولت و ملت تقريبا نزديك به صفر شد.اما يك زماني هست كه دولت به ملت نزديك مي شود و يه زماني هست كه ملت به دولت نزديك مي شود .بعد از پيروزي انقلاب اتفاقي كه افتاد اين بود كه دولت به ملت نزديك شده بود يعني ان رفتارهايي كه ما در صحنه هاي مختلف شاهد ان هستيم رفتارهاي ملت است و اگر در دولت هم اتفاقي مي افتد دولت ، دولت فاعل نيست،دولت منفعل فعال است.حال كه من اصطلاحي را به كار ميبرم با مثال ان را روشن تر ميكنم هنگامي كه ميگوييم دولت فاعل يعني مانند يك نجار است به عبارت ديگر ماده ايي كه با ان سر كار دارد بايد ماده اي منفعل باشد و نبايد از خود واكنشي نشان دهد.اما هنگامي كه ميگوييم منفعل فعال مثل يك باغبان است.باغبان نقش بسياري دارد اگر وي باغبان خوبي نباشد.باغ ما خرم نمي شود.وقتي از وي سوال ميشود باغت را چه كردي؟!پاسخ مي دهد ببين درخت چه كرده؟ گل چه كرده؟! معمولا منفعل فعال،متواضع است.منفعل فعال خود را در سايه نگه ميدارد خودش را آفتابي نميكند و زير هرچيزي را امضا نمي كند.نميگويد من نيز اين كار را كردم پس اينجا ملت است كه از خود ويژگي نشان داد.شايدبتوان گفت در تمام موقعيت هاي مشابه كه در ٢٠٠ سال گذشته داشتيم،اين اولين بار بود كه ملت ميتوانست فاعل باشد.پس در دوران قبل دوران دولت فاعل بود و ملت منفعل.وقتي ميگوييم ملت فاعل بود يعني ملت بنابر آن ويژگي هاي فرهنگي كه داشت فرصت عرض اندام پيدا كرد وكسي نمي توانست مانع شود. درصورتي كه زماني كه دولت ها فاعل هستند كاري به ويژگي فرهنگي جامعه ندارد بنابر طرح ها و برنامه هايي كه دارند توقع دارند تا مردم كاملا تمكين كنند و در پي تحقق برنامه باشند. پس در اينجا مردم در واقع فاعل بودند و بنابر فاعليتشان برطبق ويژگي هايشان فرصت عرض اندام داشتند،مثالي از خاطرات ژنرال كاستوويچ در جنگ با روس هست كه ميگويد تا زماني كه عباس ميرزا به مانند خودشان با ما ميجنگيد ما هيچ چيز برايمان قابل پيش بيني نبود و احتمال پيروزي را نميدانستيم .اما از زماني كه عباس ميرزا مثل ما با ما جنگيد ديگر دستش را كاملا خوانديم، خب ببينيد ما در دفاع مقدس مثل كي جنگيديم؟! مثل خودمان جنگيديم.و مي گويند اولين باري است كه مثل خودمان جنگيديم. تنها چيزي  كه به  عنوان طرح هاي نظامي و همان چيزهايي كه ارتش مدرن و جنگ هاي مدرن در واقع اقتضا ميكند اصلا مبتني بر ان ها عمل نكرديم اين انتخاب ما نبود يعني اينگونه نبود كه ما اراده كنيم اينگونه بجنگيم.ما چاره ايي نداشتيم چون دولت به ملت نزديك شده بود يعني دولت يا حكومت نبود كه انتخاب ميكرد حكومت چاره ايي نداشت كه اينچنين عمل كند.چند نكته وجود دارد وقتي ما به سابقه تاريخي موضوع نگاه كنيم مي بينيم كه هرزمان كه دفاع از سرزمين وجود داشته ونه تجاوز به ديگري هرزمان كه فاصله بين دولت و ملت كم بوده،هرزمان كه دفاع از سرزمين وجه قدسي پيدا كرده،يعني به وجه ايماني، دفاع بايستي صورت ميگرفت نه فقط به خاطر اينكه فقط از زمينم دفاع كنم هر زمانی که این امکان وجود داشته  که تنوع فرهنگی که در کشور ما هست بتواند بنا به نظریه های تاریخ فرهنگیش عرض اندام بکند یعنی یک نقش غیر متمرکز وجود داشته باشد که اجازه دهد مازندرانی ها به صفت مازندرانی بودن عرض اندام کنند، آذری ها به صفت آذری بودن عرض اندام بکنند و یزدی ها به صفت یزدی بودن عرض اندام بکنند آن وقت می بینید این نمایشنامه بزرگ شکل گرفته و نقش های مختلف ایفا می شده است. ما در آن دیدگاه تمرکزگرای فاعلانه ای که در امروزه ما در خیلی چیزها به آن مبتلا هستیم، اصلا فرقی بین مازندرانی و آذری قائل نیستیم، اینها آحاد ملتند و تحت فرمان ما باید باشند و به میزانی که تحت فرمان ما باشند تحت ارزیابی قرار میگیرند. درصورتیکه اینها اگر آشنا باشید باهاشون، آن بستر فرهنگی که وجود دارد، آن ویژگی ها و مزیت های فرهنگی که در تنوع فرهنگی ما بوده، شما متوجه خواهید شد، کشور ما به لحاظ فرهنگی اندام وار است که این تنوع فرهنگی در هر نقطه ای یک نقش ملی را به عهده دارد در طول تاریخ و آن نقش را هم خوب ایفا می کند.
 حالا صحنه دفاع مقدس صحنه ای می شود که اجازه می دهد و کسی نمی تواند مانع شود که این تنوع فرهنگی به اعتبار مزیت فرهنگی ای که دارند ایفای نقش کند. مثال می زنم، بنا به ویژگی های فرهنگی اهل مازندران، مردم مازندران در طول تاریخ مردمان شجاعی بودند ولی بسیار کم حوصله، برای همین هروقت این سرزمین تهدید می شده صف اول دفاع از این سرزمین مازندرانی ها بودند ، کاملا نقش صف شکن ایفا می کنند. خب ما در ایام دفاع مقدس به خاطر همین اولین جایی که سیاه پوش می شد اول مازندران بود برای اینکه اینها صف شکن بودند. حالا شما تاریخش هم که نگاه بکنید میبینید همیشه همین طور بوده در جنگ قادصیه صف اول سپاه سعد ابن ابی وقاص  مازندرانی های ساکن یمن بودند، صف اول سپاه مصلح فرخ زاد هم مازندرانی ها بودند. یک ویژگی دیگری هم مازندرانی ها دارند و آن این است که  بین حق و باطل، مازندرانی بودن از هردو معتبر تر است. برای همین با هم نمی جنگند. عین همین را درباره آذری ها دارید، آذری ها همیشه مثل فیوز ایران می مانند یعنی هرجایی که ایران به خطر میفتاد اول اولین جایی که واکنش نشان می داد آذربایجان بود شما به همین دوران معاصر و جنگ های   نگاه کنید، می بینید همیشه آذربایجان یک همچین نقشی را داشته است. مثلا یزدی ها را نگاه کنید، مثلا یزدی ها همیشه پشت صحنه هستند و وقتی که سرزمین سوخته به دستتان می رسد نوبت یزدی هاست که بسازند و آباد کنند. این تنوع و ویژگی های فرهنگی که وجود دارد فرصت ایفای نقش پیدا می کند و فرصت عرض اندام پیدا می کند. حال اینها یعنی چی، یعنی اجازه می دهد که به تعبیر پاسگو ویچ" مثل خودمان بجنگیم". مثل خودمان جنگیدند سلسله  مراتبش با سلسله مراتب ارتش فرق می کند. شما می بینید برای همین ما در ایام دفاع مقدس، سلسله مراتب تعریف شده مثل امروز نداشتیم،آن موقع هم خب در ارتش از سرباز صفر داشتیم تا بالاخره  سرلشگر. در صورتی که در دفاع مقدس شما همچین چیزی را نداشتید. در بحث دفاع مقدس همانطور که شما فرمودید شاید بتوان بیش از 14 تا رکورد نشان داد. ما رکورد های خیلی بیشتری داریم در جنگ هایی که با عربستان اتفاق افتاده است، طولانی ترین جنگ، ارزان ترین جنگ در واقع کم خسارت ترین جنگ. در سه سال پایان جنگ ما واردات سلاح نداشتیم و به اتکای به ظرفیت های درونی خود داشتیم عمل می کردیم.همچین نسبتی وجود دارد بین دفاع مقدس و فرهنگ و ما معمولابه این نسبت اینگونه نگاه نمی کنیم و همیشه فکر میکنیم اینها حاصل تدبیر مدبران است، مدبرانی که در مقام فاعلند در صورتی که ما یکی از تجربیات درخشانمان این است که در طول دویست سال گذشته یک بار هم تجربه کردیم مدبران منفعل فعال، مدبران باغبان یعنی مدیرانی که یک چهره دیگری از مدیریت را نشان دادند،مدیریت باغبانی بود در مقابل مدیریت نجاری،که فاعلند و همه چیز را خودشان تدبیر می کنند.این مدیران به ظرفیتcontext توجه و اعتماد کرد. در دهه اول این حکومت نبود که مورد اعتماد مردم بود بلکه مردم هم مورد اعتماد حکومت بودند، یعنی این اعتماد متقابل بود. به نظر من این یک تجربه خاصی است که در طول این بیست ساله ما خیلی نچشیده بودیم. حالا با توجه به همه ی اینها با توجه به context، ما در، صحنه سینما را عرض می کنم خدمتتان، سعی کردیم همین کار را بکنیم. دو خاطره می خواهم برایتان تعریف کنیم، یک فیلمی شبکه آرته می ساختند که شاگردهای کرمن پژوهشگرشون بود، راجع به تاریخ معاصر ایران، پیشنهاد کردند که با من هم گفتگویی بکنند. شاگرد کرمن گفت ما بررسی که در تاریخ معاصر ایران کردیم دیدیم سینمای ایران خیلی وضعیت استثنایی دارد.
من خدمت ایشان گفتم که ما جوان بودیم و زودباور و این شعار بازگشت به خویشتن را باور کردیم و فکر میکردیم که انقلاب شده و اتفاقی که باید بیفتد این است که ما بازگشت به خویشتن بکنیم. بازگشت به خویشتن یعنی چی؟یعنی پایمان را بگذاریم روی زانوی خودمان بلند شویم، منتظر دیگران نشویم. منتظر جاهای دیگه که "همسایه ها یاری کنید تا من شوهرداری کنم" نشوید. ابتدایی که شروع کردید به سینما برایمان یک سوالی وجود داشته و آن اینکه اساساً آیا ما می توانیم سینما داشته باشیم یا نمی توانیم. اما خیلی این سوال سوال بی نمکی به نظر میرسد. ولی واقعش این است که آن زمانی که ما شروع کردیم کلاً در دنیا ۲۵ کشور نبودند که صنعت سینما داشتند از بیش از ۲۰۰ کشور در دنیا. قبل تر از آن تعدادشان بیشتر بود اما خیلی از آنها صنعت سینما در کشورشان به دلایل مختلف جمع شد. ولی یک سوال برای ما بود و به گفتند می توانیم سینما داشته باشیم یا نمی توانیم  سینما داشته باشیم. بحث های مفصلی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که ما می توانیم سینما داشته باشیم. دلایلش چه بود؟ یکی اینکه ما در یک کشوری زندگی می کنیم که زبان فارسی در آن عمومیت دارد. دوم اینکه جمعیت فراوان دارد، سوم اینکه سابقه آموزش سینما به مفهوم آکادمیک در کشور ما سابقه خیلی طولانی دارد یعنی ما آدم های زیادی را دیده ایم که تربیت شده این رشته در داخل ایران هستند. چهارم اینکه فاصله ما با تاریخ سینما فقط سه سال است. یعنی سه سال بعد از اختراع سینما ما در کشورمان سینما داشتیم یعنی فعالیت در عرصه سینما داشتیم. اینها ممکن است به نظر شما خیلی بدیهی بیاد اما خیلی کشورها این خصوصیات را ندارند چون ما داشتیم پس باور کنیم که می توانیم سینما داشته باشیم. نکته دیگر این بود که سینمایی که می خواهیم داشته باشیم نشستیم راجع بهش بحث کردیم، نقشه کشیدیم و برنامه ریزی کردیم. بی اغراق تجربه ای را که قبل از آن در صداوسیما داشتیم، تمام تجربیات  و مطالعاتی که داشتیم را به شکل فشرده جمع کردیم و تقریبا در نیمه اول سال۱۳۶۲  جلسات طولانی گذاشتیم برای اینکه مسائل مختلف سینما را حل و فصل کنیم، بشناسیم و برای آنها راه حل پیدا کنیم و این راه حل ها را کنار هم بگذاریم. و اساس را گذاشتیم بر تولید یعنی ما باید مولد و تولیدکننده باشیم. همه چیز معطوف به تولید باید باشدو تولیدکننده به اصطلاح محصولات سینما باید باشیم. دو تا مرحله تعریف کردیم، یک مرحله این بود که ما مسائل اقتصادی و صنعتی سینما را باید به نحوی حل و فصل کنیم که یک بستر مناسبی ایجاد کند که  برای اینکه بتواند جریان سینما از جهت وجه صنعتی و از جهت وجه اقتصادی جریانش معقول و قابل تداوم باشد. به موازات آن یک سری اخلاق فرهنگی هم تعریف کردیم که روی این سینما باید به سمت فرهنگ خودمان باشد، ریشه آن باید در سرزمین خودمان باشد یعنی نزدیک بشود به همان مضامین و موضوعات فرهنگی خودمان.  از سال ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۵ را گذاشتیم برای حل و فصل مسائل کمی سینما و از سال ۱۳۶۵ به بعد را گفتیم دوران ارتقاء کیفی سینماست. از سال ۶۲ ما شروع کردیم تا اردیبهشت سال ۷۳ ما در سینما بودیم، چیزی حدود ۱۱ سال. شاید جزء مدیرانی بودیم که شانس آوردیم که دوره مدیریت ما طولانی بود. چون خودتان بهتر می دانید که در عرصه های فرهنگی-هنری  در واقع اینطور است که باید در یک بازه زمانی طولانی مدیریت صورت بگیرد که شما در واقع بتوانید کاشت و داشت و برداشت تان را انجام دهید و فرق می کند با صحنه های دیگر که با بازده های زمانی کوتاه تری می تواند این کاشت و داشت و برداشت اتفاق بفتد. خداراشکر این توفیق را داشتیم که کاشت و داشت و برداشت را درعمر مدیریتی مناسبی داشتیم. در طول این یازده سال هیچ کاری ما نکردیم که قبلش آدرسش را پیدا نکرده باشیم. یعنی هیچ وقت موزاییکی حرکت نکردیم و همه کاری که ما می کردیم آدرسش را از قبل با هم پیدا کرده بودیم، بحث کرده بودیم و می دانستیم کجا باید برویم برای همین هم بود که خب ما آدم های متعددی بودیم در مجموعه مدیریتی سینما و هرکسی که به ما مراجعه می کرد و یک موضوعی را به من مطرح میکرد جوابی که از من می گرفت با جوابی که از یک مدیر کل یا کارشناس سینما می گرفت همه یک جواب می دادند به طوریکه اینها دچار این توهم شده بودند که ما هرشب با هم می نشینیم و سازهایمان را با هم کوک می کنیم. در صورتیکه که ما فقط اولش سازهایمان را با هم کوک کرده بودیم و در نتیجه جواب واحدی از آن در می آمد. خاطرم هست که در همان سال ۶۲ ما خبردار شدیم  که تازه ما از شهریور سال ۶۲ فعالیتمان را شروع کردیم  در دی مال سال ۶۲ متوجه شدیم کسانی که از قبل در سینما فعالیت هایی داشتند، خصوصاً کسانی که صاحبان فیلم های خارجی بودند برای اینکه ایشان سنگ جلوی پای ما بندازند تصمیم گرفتند که در ایام عید فیلمی به سالن های سینما ندهند و این باعث می شد که سالن های سینما تهدید شود و هنوز فیلم جدیدی تولید نشده بود که بتواند جایگزین شود. ما به این نتیجه رسیدیم که به سرعت باید برویم خارج فیلم بخریم بیاوریم اکران بکنیم که تقریباً این اتفاق نیفتاد. سفری داشتیم به چند تا کشور و با سرعت داشتیم این کار  را می کردیم و چند نفر از کسانی که با آنها همکاری می کردیم یکی آقای شجاع نوری بود که فیلم حضرت محمد را هم بازی کرده بود که او تازه شده بود مدیر بخش بین الملل  و به سرعت رفت برای خرید فیلم. فرصتی نداشت که من به او توضیح دهم که ما برنامه مان در سینما چه بود. خود من هم یک مسیر دیگری را شروع کردم و در اسپانیا ما با همدیگر ملاقات کردیم و آنجا با هم همراه شدیم. شبی در هتلی در اسپانیا نشسته بودیم آقای شورانگیز سوال می کرد که قرار است چه کار کنیم. ما بحث کرده بودیم.من هی توضیح می دادم و او می گفت که متوجه نمی شود. 
ساعت نزدیک 30: 4 صبح شده بود، گفتم آقای شجاع نوری شما مسول بین الملل سینمای ایران هستید. داریم از سال 62 صحبت می کنیم ، یعنی از اول پیروزی انقلاب تا آن زمان که من این صحبت را داشتم در کل 19 تا فیلم بیشتر ساخته نشده بود که تقریبا از بین همه این فیلم ها 50 درصد سرمایه گذاری شان رااز دست داده بودند، یعنی تقریبا همگی ورشکست شده بودند و ما در این فضا قرار داشتیم. گفتم آقای شجاع نوری ما باید امروز یک سری کارهایی بکنیم که اگر امروز از فلان کمپانی آمدیم به سمت یک هتل، وقتی از مترو می گذریم ،من می خواهم در ایستگاه مترو، پلاکارد یک فیلم ایرانی را بر روی دیوار ببینم و صحبتم با شما سر این باشد که آقای شجاع نوری این فیلم قرار نبود در اسپانیا اکران شود و شما در جواب بگویید که تلویزیون اسپانیا برای نمایش این فیلم پول بیشتری پرداخت میکردند و ما به آنها فروختیم. و وقتی که به هتل برمی گردیم در تلویزیون ببینیم که قرار است یک فیلمی از کیارستمی در ساعت 10 شب پخش شود. در آن زمان هنوز کیارستمی فیلم بلند نداشت. و شرایط بایستی به گونه ای باشد که اگر هرساله در هر جشنواره معتبر سینمایی، یک فیلم از ایران نمایش داده نشود باید توسط افکار عمومی کشورشان مورد مواخذه قرار بگیرند. سینمای ایران در دانشکده های معتبر دنیا آموزش داده شود یعنی ما باید واحد درسی داشته باشیم به نام سینمای ایران که استادی این واحددرسی را تدریس کند. ما باید فیلم سازهایی درسطح دنیا داشته باشیم که اینها افتخارشان این باشد که پیرو سبک سینمای ایرانی باشند. من خاطرم هست که ساعت تقریبا 5:30 صبح بود که آقای شجاع نوری دچار سرگیجه شده بودند که آیا همچین چیزی ممکن است؟ و سال 73 که ما سینما را ترک کردیم همه این اتفاقها افتاده بود.
نکته دیگر این بود که ما به ظرفیت و توانایی ملی مان کاملا اعتماد داشتیم.یعنی این بنیه در جامعه جوان ما وجود دارد که همچین سینمایی را بتواند پدید بیاورد و فقط نیاز به باغبانی داریم و زمین حاصلخیز است.خاطرم هست زمانیکه سینمای ایران راترک کرده بودم ، یک نویسنده سینمایی  امریکایی بود که کتابی راجع به سینمای ایران می نوشت، از من پرسید ویژگی سینمای ایران از نظر شما چیست که باعث شده در خور توجه باشد؟ خاطرم هست اون روز سیب گلاب برای پذیرایی آورده بودند، من هم گفتم سینمای ایران مثل این سیب گلاب است، خیلی بزرگ و سرخ نیست ولی هرجای دنیا که شما این سیب را بخورید یاد ایران می افتید چون که عطر وطعم ایران را دارد و اختصاصی ایران است. این عطر و طعم سیب، مثل شعر سینمای ایران است.ویژگی سینمای ایران همان شعر آن است، چرا که سینمای ایران نه اقتصاد سینمای هند و آمریکا را و نه تکنولوژی پیشرفته و بازار بزرگی و دارد. جای سینمای ایران در سینمای جهان خالی است.
خاطره آخری که می خواهم عرض کنم، بیشتر وجه توسعه ای قضیه را بیان می کند و این است که سالهای آخری که در سینما بودیم برای اینکه مدیران ارشد کشور با مقوله سینما آشنا شوند، یک نمایشگاه خصوصی در سینما فرهنگ برگزار کرده بودیم که اعضای کابینه را دعوت می کردیم که در آنجا فیلم ببینند. اولین نفر آقای مهاجرانی آمد، آقای ترکان وزیر کار آمد و ... آمدند . اینها اول شروع می کردند به سلام و علیک و بعد درگوشی ادامه بحثی که در هیات دولت داشتند را ادامه می دادند تا اینکه بحث بین وزرا بالا گرفت و ابعاد مختلف جلسه هیات دولت را بررسی می کردند، در این حین اقای مهاجرانی متوجه شد که من مدت زیادی است که در حال تماشای این بحث و گفت و گو هستم و از من پرسیدند فلانی شما هم راجع به این بحث نظر دهید. من هم گفتم تنها نظری که میتوانم بدهم این است که آرزو می کنم که ای کاش شما اعضای هیات دولت بودید، ایشان هم گفتند هستیم. من هم گفتم نیستید. آنها هم گفتند برچه اساس می گویید نیستیم؟
اقای مهاجرانی گفت حوزه سینما چطور است؟ همان سالی بود که ارز تک نرخی شده بود و همه فعالیتها در کشور دچار شده بود خیلی از فعالیت ها با دلار 7تومان بود و یکدفعه دلار شده بود 69تومان! من گفتم حوزه سینما خیلی خوب است. گفت قیمت بلیط را بالا بردید؟! گفتم خیر شما در بانک مرکزی نمی گذارید چون قدرت خرید مردم را پایین نگه داشتید و ما اگر مثلا قیمت را دو برابر کنیم مراجعه کنندگان مان نصف می شوند. ما تعداد تولیداتمان را از 50 تا رساندیم به 95 تا. ما به پیچیدگی های معمایمان پرداختیم و حل کردیم. آقای عادلی مسخره کرد، من گفتم شما که اقتصاددانی بگو کدام کالاست که بین قیمت فروش و هزینه تمام شده اش هیچ نسبتی وجود نداشته باشد؟ اما در سینما مستقل از هزینه ای که برای ساخت فیلم شده قیمت بلیط برای همه فیلم ها یکسان است. و این امر کار را پیچیده می کند. اگر یک صنعت باشد که در آن تخصصهای مختلف وجود داشته باشد و متنوع بشود مثلا اپتیک و مکانیک و شیمی و نجاری و ... حضور داشته باشند جزو صنایع پیچیده محسوب می شود. در سینما 70 نوع تخصص باید دست به دست هم بدهند تا یک فیلمی ساخته بشود. آیا در صنعت چنین اتفاقی ممکن است؟! در سینما برای هر محصولی باید اختصاصا یک خط تولید راه بیندازی و تمام که شد باید خط تولید را جمع کنی و برای تولید بعدی باید خط تولید جدید ایجاد کنی. و البته خیلی متغیرهای دیگر... ابر و باد و مه و خورشید و فلک باید دست به دست هم بدهند تا بشود فیلمبردای کرد. با همه این ویژگی هایی که به لحاظ صنعتی دارد یک ویژگی دیگری هم دارد: ویژگی فرهنگی-هنری. تازه باید یک بیان سینمایی داشته باشیم تازه باید شاعری کنیم. با داشتن کاغذ و مرکب و. .. شعر حافظ که تولید نمیشود! ولی همه این مسائل را حل کردیم و شد. آقای مهاجرانی میگفت نمیشه اینها را توضیح بدهید؟ گفتم میشه ولی شماها گوش نمیکنید. من اعتقاد دارم وقتی در سینمای ایران میتوانیم مسائل صنعت سینما را حل بکنیم ... 
چرا هنوز که هنوز است صنعتی های ما نمیتوانند قسم بخورند که ما یک کشور صنعتی شده ایم؟ نزدیک نود سال است که در بخش صنعت سرمایه گذاری میکنیم ولی جواب نگرفته ایم به نظر من هنوز معادله ی درست را نشناخته ایم .
چرا کشاورزی ما به این شکل است؟ چون درست نشناخته ایم. چرا در مسئله آب گرفتاری داریم؟ چون درست نشناخته ایم. اگر مشکلات را بشناسیم لاینحل نیست. به یاد دارم در آن دوران پارتی هایی داشتیم که ما را به جلسات تخصیص ارز، مهمات، دارو، شیر خشک و.. می فرستادند وقتی نوبت به ما می‌رسید می پرسیدند شما از کجا آمده اید و تا می گفتیم سینما همه میخندیدند تا این حد مسئله مضحک به نظر می آمد که بخواهند در ردیف آنها به ما سهمیه ارزی بدهند.
ولی متاسفانه هنوز هم این تلقی وجود دارد هنوز هم کسانی هستند که وقتی به مفهوم توسعه فکر میکنند سینمای ایران را در آن به جا نیاورده اند که اگر به جا بیاورند درسهای بزرگی برای توسعه کشور دارد. ما میخواستیم محصول ایرانی تولید شود محصول ایرانی که متکی به بنیه داخلی ما باشد و عطر و طعم ایرانی داشته باشد و در مقیاس جهانی نیز به رسمیت شناخته شود. تا سال 73 سینمای ایران 2000 حضور جهانی داشت و البته حضور جهانی موفق به موزه سینما بروید و فقط جوایزی که سینمای ایران برده است ببینید. تقریبا جشنواره معتبری در جهان نداریم که سینمای ایران در آن جای نداشته باشد. پس میبینیم که این چیزی است که اتفاق افتاده است و در مقیاس جهانی به رسمیت شناخته شده است. ما چه چیز دیگری داریم که بتوانیم به آن قسم بخوریم؟ دقیقا سینمای ایران مثل همین پسته، زعفران و گلاب قمصر است مثل فرش ایرانی است چون از اساس ایرانی است. در صورتی که ما در حوزه های دیگر در اتومبیل سازی، ایرانی به موضوع نگاه نکرده ایم. من به یاد دارم مسئول طراح خودرو ملی وقتی من در میراث بودم وقت گرفته بود و پیش من آمد و من از روی کنجکاوی به او وقت داده بودم که ببینم خودرو ملی چه ارتباطی با میراث فرهنگی دارد؟ پرسیدم مشکل کجاست؟
گفت از زمانیکه خودرو ملی را تولید کردیم مدام به ما میگویند کجای این خودرو ملی است اینکه شما تولید کردید تمام چیزهایی را دارد که بقیه ماشین ها دارند. پیش خودمان فکر کردیم چگونه این ماشین داخلی را متمایز بکنیم. گفتیم آریایی ها اولین کسانی بودند که اسب را رام کردند بنابراین آرم ماشین را اسب گذاشتیم اما در جواب ماشین های دیگری را به ما نشان دادند که آرم آن ها هم اسب است با توجه به سرزنش هایی که شدیم میخواهیم با شما مشورت کنیم که ما چه کنیم؟ گفتم خودتان چه فکری کرده اید؟ گفت: فکر کردیم بد نیست تشک آن ترمه باشد. مثلا کف آن به جای موکت گبه باشد. روی داشبرد خاتم باشد.
گفتم من یک سوال از شما دارم. شما یک اتومبیل را که میسازید براساس چه استاندارد و آیین نامه ای می سازید گفت: استاندارد جهانی. گفتم مگر استاندارد جهانی داریم؟ اگر در انگلستان اتومبیل می سازند یک آیین نامه اختصاصی برای خودشان دارند. در فرانسه هم یک آیین نامه برای خودشان دارند اگر جهانی بود که هرکدام آیین نامه خودشان را نداشتند. گفت: ما مطابق آیین نامه فرانسه میسازیم. گفتم یک سوال در فرانسه یک اتومبیل از پاریس به سمت مارسی حرکت میکند شما بفرمایید چقدر اختلاف درجه حرارت باید تحمل کند؟ چقدر اختلاف رطوبت باید تحمل کند؟ از پاریس تا مارسی چند بار باید فرمان را بچرخاند؟ چندبار باید ترمز بزند؟ حالا از تهران میخواهیم به چالوس برویم بفرمایید این مسائل چگونه است؟ گفت: شما منظور تان این است که باید فنر بندی و گیربکس ایرانی باشد گفتم شما فکر نمیکنید که باید اینطور باشد. شما یک نوع لاستیک در ایران تولید میکنید با یک استاندارد دیگر در حالیکه شما در جایی زندگی میکنید که در اخبار گوش میکنید که در هر روز سال شهرها چهل درجه اختلاف دما دارند این لاستیک چگونه باید نادانی شما را تحمل بکند؟ وقتی از یک مکان گرم به مکان سرد میرود دچار پوسیدگی میشود این امر نشان میدهد که آسفالت و لاستیک ما مطابق مختصات سرزمین ما نیست. فلز و آهن ماشین در برابر رطوبت و حرارت یک واکنشی دارد اینها جنبه های طبیعی و فیزیکال موضوع است. شما در همه جای دنیا میبینید که پشت ماشین ها زده شده لطفا بوق نزنید اما در هندوستان پشت همه ماشین ها زده لطفا بوق بزنید یک فرقی وجود دارد در هندوستان شما اگر بوق نزنید روزانه هزاران نفر زیر ماشین میروند پس حتما شما باید بوق بزنید اما در دانمارک شما نباید بوق بزنید اینها برمیگردد به خصوصیات فرهنگی مردم که این مردم چه خصوصیاتی دارند. گفت: اتفاقا ما داریم یک رادار در ماشین میزنیم که از پشت که ماشین ها نزدیک میشود این رادار بوق بزند ولی اینطور که شما میگویید فکر میکنم باید آن را جلوی ماشین بزنیم. گفتم بله.  اگر قرار است ملی بشود باید اینها را بشناسید اگر نشناسید با بزک و دوزک ملی نمیشود.
اگر به عمق موضوع نگاه نکنیم توسعه در کشور ما اتفاق نمی افتد هرکاری بکنیم ضد توسعه است. مثل این است که ساز ما کوک نیست هر نغمه ای بزنیم صدای ساز ما ناهنجار است این نیست که فکر کنیم اگر نغمه بیشتری بزنیم بهتر است. 
در طول این سی و هفت سال هر زمان دولت ما فقیر شده من شخصا خوشحال شدم چون فرصت خرابکاری کمتر داشته است ما در دهه اول انقلاب دولتمان خوشبختانه فقیر بود پس فرصت میرفت که فکر کند. فرصت میکرد تامل بکند به طور طبیعی این فقر او را متواضع میکرد و دولت به ملت نزدیک میشد و این کمک میکرد که همه بنیه ملی ما تقویت شود.
من خاطرم هست كه  جمعه ها ميرفتيم منزل پدري،يك بار ديدم در خانه كاملا بسته نبود و من در را بستم بعد كه داخل شدم از مادرم پرسيدم چرا در خانه باز بود من بستم گفتن برو و در را باز بذار از او پرسيدم چرا گفتن اهل محل براي جبهه كمك ميكنند و توافق كردند كه كمك ها را اينجا بيارند و هر بعد از ظهر خانومي مي آيد و اين كمك ها را ميبرد پس اين در بايد باز باشد
اين در نظام برنامه ريزي دولت ما نبوده است، امكان فراهم شود كه همه ي ملت دست اندركار اين قضيه باشند،اين را مقايسه كنيد با جنگ هاي ايران و روس،در جنگ هاي ايران و روس فقط آذربايجان درگير جنگ است و ديگر شهر ها درگير اين جنگ ها نبوده اند و در اواخر جنگ يك سري روستاها در آذربايجان خالي از سكنه هستند.جنگ كه تمام ميشود عباس ميرزا به يزد نامه اي مينويسد و ميگويند هر خاندان بزرگ يزدي كه آمادگي اين را دارد كه به آذربايجان بيايد من به آنها زمين و آب رايگان ميدهم و از خاندان هاي بزرگ يزدي دعوت ميكند كه آذربايجان را آباد كنند.اين تتمه ي آگاهي امروزه نسبت به مختصات سرزمينمان وجود ندارد و مديريتمان اين آگاهي را ندارد.
سوال: به يك سري اتفاقاتي در مورد جشنواره ي فيلم فجر اشاره نكرديد،اين كه چطور آن را راه انداختيد،موانعش چه بود و...نمايشگاه كتاب همين طور و اين گونه اتفاقات كه در شرايط جنگي شكل گرفت؟
در سينماي ايران جشنواره ي فجر و خيلي چيز هاي ديگر وجود دارد ولي با محوريت توليد  و جشنواره ها جو مستقلي از سينماي ايران نيست،سينما ابزاري لازم دارد ولي جهت گيري كلي اي است كه هر چيزي كه ميخواهد باشد بايد در جهت همان جريان باشد،جشنواره ي فجر، خانه ي سينما، موزه سينما و چيزهاي ديگر كه استثنايي اند و اتفاق افتاده اند نقشي كه ايفا ميكنند در جهت همان محوريت كلي است،در دنيا دو جور كشو براي برگزاري جشنواره داريم، يك كشور هايي كه سينما ندارد ولي جشنواره دارد مثلا ابوظبي،فيليپين،سوريه.قبل از انقلاب در ايران جشنواره اي به وجود آمد به اسم جشنواره تهران و درست از روزي كه اين جشنواره شروع شد روز افول سينماي ايران بود و سينماي ايران تقريبا در سال ٥٥ ورشكست شد و هر چقدر اين جشنواره پرسروصداتر شود سينماي ايران بيشتر افول ميكند،يك جشنواره هايي هستند كه مربوط به كشور هايي است كه توليد دارند مثل بارزترينشان جايزه ي اسكار،جزو بزرگترين صنايع سينماي جهان است و محورش سينماي ملي است،يا مثلا در هند يا فرانسه كه كشورهايي هستند كه توليد كننده اند٠علتي كه جشنواره برگزار ميكنند اين است كه به يك جنبه هايي از سينماي خودشان و ديگران ميپردازد كه وجه فرهنگي هنري مورد مشاهده قرار دهند،جشنواره ي فجر هم يك چنين جشنواره اي بود كه نوروز سينماي ايران شد و كارنامه ي سينماي ايران در يك سال درجشنواره ي فجر به نمايش در مي آمد و بلا فاصله بعد از آن بايد مشخص ميشد كه سال آينده را چگونه ميخواهيم سپري كنيم و دوباره در سال بعد ميزان پيشرفت را ميسنجيديم و خطاهارا اصلاح ميكرديم، تقريبا از سال ٦٤ حضور بين المللي سينماي ايران شروع ميشود به همين دليل جشنواره ي فجر اين استعداد را پيدا ميكند كه صحنه اي شود كه ما مخاطبين جهاني هم داشته باشيم و بسياري از كساني كه در فستيوال ها انتخاب فيلم ميكردند به مناسبت جشنواره ي فجر به ايران مي آمدند و اين فرصت را داشتند كه يك نگاه كلي به سينماي ايران داشته باشند و براي جشنواره هايشان انتخاب كنند،يعني كاملا از جشنواره ي فجر به نفع تقويت توليد درسينما استفاده ميكنيم...
سینمای ایران بدون پشتیبانی رسانه ای قادر به ادامه ی حیات خود نیست و باید پشتیبان رسانه ای داشته باشد که برای آن ایجاد سرمایه ی اجتماعی کند.
مشکلی که به خصوص بعد از انقلاب وجود داشت، این بود که سینمای ایران در صفحه ی حوادث روزنامه مشاهده میشد؛ یعنی هرکس به یاد سینمای ایران می افتاد، یاد فساد و فحشا و ... می افتاد.
ما باید سینمای ایران را از صفحه ی حوادث، به صفحه ی اختصاصی خود سینما منتقل می کردیم و این مستلزم این بود که ما یک بیان رسانه ای اختصاصی برای سینما تاسیس کنیم؛ برای مثال الآن در رسانه های ما سیاست، زبان رسانه ای خاص خود را دارد و ما لزوما نباید سیاستمدار باشیم تا متوجه آن شویم یعنی زبان رسانه ای خاص سیاست، سیاست را طوری بیان می کند که کسانی که علمی از سیاست ندارند هم متوجه اتفاقات رخ داده و اخبار مهم و غیر مهم آن می شوند.
سیاست، ورزش، حوادث و ... زبان رسانه ای دارند ولی برای مثال رسانه های دیجیتال و صنعت، رسانه دارند ولی فاقد زبان رسانه ای هستند و به همین دلیل نمی تواند مخاطب عامه ی مردم قرار بگیرد.
برای مثال با اینکه نشریات و صفحات اقتصادی داریم، ولی چون زبان رسانه ای ندارد، بیشتر کسانی دنبال کننده ی آن هستند که اقتصاددان بوده و یا علمی از اقتصاد را داشته باشند؛ چون اصطلاحاتی مثل GDP برای عامه ی مردم آشنا نبوده و متوجه آن نمی شوند.
یکی از اقدامات ما، تلاشمان برای تاسیس زبان رسانه ای سینما بود و الآن چهارمین موردی که زبان رسانه ای دارد، سینماست و من این اقدام را زمانی که در میراث بودم، برای میراث نیز انجام دادم و پنجمین موردی که زبان رسانه ای دارد، میراث فرهنگی است؛ یعنی برای مثال در سال 77، موضوعات مربوط به میراث فقط در صفحه ی حوادث دیده می شد مثل قاچاق عتیقه، تخریب آثار تاریخی، حفاری های غیرمجاز و ... در صورتی که بعدها در صفحات اختصاصی شاهد این بودیم که از ارزش های میراث فرهنگی مثل بانوی هفت هزار ساله صحبت شد، شنیده شد چون دارای زبان رسانه ای شده بود.
همه چیز محوریت تولید گرفته بود و در خدمت تقویت جریان تولید قرار گرفته و حب و بغض ما نسبت به امور عالم حفاظت از جریان تولید در سینمای ایران شده بود. حب به هر مورد تقویت کننده ی آن و بغض نسبت به هر مورد مخل آن. مثلا تا سال 73، 2000 حضور بین‌ المللی داشتیم ولی من تماس با سفارت ایران و  مراکز فرهنگی را از خارج از کشور ممنوع اعلام کرده بودم چون آنها مخل این قضیه بودند؛ چون سینمای ایران توانسته بود با فیلم " خانه ی دوست کجاست " جایگاه خود را در یک صحنه ی سیاسی که در آن نسبت به سینمای ایران جبهه گیری وجود داشت، پیدا کند و گاردها را بشکند. در صورتی که اگر سفیر ایران در آنجا حضور داشت، گاردها بسته می شد و به همین دلیل نباید حضور پیدا می کردند.
نکته ی دیگر اینکه در حوزه ی کتاب، مطبوعات و ... فعالیت های زیادی صورت گرفت ولی فکر نمی کنم در آن دهه رشد هیچ یک با رشد سینما قابل مقایسه باشد.
سوال: 
( تعریف کلی شما از فرهنگ چیست؟ تاثیر گسترده ی سینما در فرهنگ را در چه می بینید؟ برای مثال به نظر من اگر فیلم های دیده شده حداقل در این سال ها را از زندگی مردم حذف کنیم، چه چیزی را از دست می دهند؟ به نظر من سینما فایده ی زیادی برایشان نداشته است. برای مثال در آمریکا به طور میانگین هر فرد 4 بار در سال به سینما می رود ولی برای ما که به طور میانگین هر فرد 5 سال یکبار به سینما می رود، تاکید برای سینما چه لزومی دارد؟)
پاسخ: در سال 1372 و با جمعیت آن موقع، به سینما 70 میلیون مراجعه شده است یعنی به طور میانگین هر فرد 2 بار برای دیدن فیلم در سینما، بلیت تهیه کرده است نه مشاهده ی تلویزیونی فیلم و این آمار صرفا متعلق به جاهایی که در آنجا سینما وجود داشته، می باشد چون در بسیاری از شهرها سینما وجود نداشت. یعنی به 450 سینمایی که قبل از انقلاب  بود و شاید حدود 400 سینما فروش بلیت داشتند، 70 میلیون مراجعه وجود داشت که کم نیست با وجود اینکه این فیلم ها در تلویزیون نیز نمایش داده می شد و این جزو محاسبات ما نبود. ولی اگر قدرت داشتم، خاطرات آن دهه را از ذهن شما حذف می کردم، قادر نبودید از صندلی خود بلند شوید.

یعنی به ازای هر یک نفر نزدیک 2 بار فیلم دیده بودند، فیلمی که برای آن بلیط گرفته بودند. در بسیاری از شهرها وجود نداشت. یعنی از 450 سینمایی که قبل از انقلاب وجود داشت شاید نزدیک 400 سینما باقی مانده بود و این 400 تا بلیط می¬فروختند که نزدیک 70 میلیون مراجعه به سینما وجود داشته که تعداد کمی نیست. تازه این فیلم¬ها بعداً در تلویزیون و جاهای مختلف نمایش داده می¬شد که جزء محاسبات ما نبود. ولی من اگر این قدرت را داشتم که خاطرات شما از آن دهه را از ذهن شما پاک کنم، آن وقت شما نمی¬توانستید از صندلی¬هایتان بلند شوید چون بخشی از وجودتان را از دست داده¬اید. اتفاقاً الآن شما رسانه¬های فراوان دارید ولی آن زمان این امکانات وجود نداشت و مردم مجبور بودند هرچه شما نشان می¬دهید ببینند. یک مثال بزنم از اینکه می¬گویید سینما نقشی در زندگی ما نداشت، تقریباً در طول تاریخ 110تا 115 ساله سینما، در تمام قرن بیستم هیچ کشوری وجود نداشته که در آن جنگ اتفاق بیفتد و سینما داشته باشد چون در این کشورها سینماگران عضو واحد سمعی بصری ارتش کشورشان می¬شدند. در حالیکه در ایران سند سینمای بعد از انقلاب در زمان جنگ تأسیس می¬شود. در همه جای دنیا در زمان جنگ مردم از حضور در مکان¬های عمومی پرهیز می¬کنند و به خانه¬هایشان پناه می¬برند، به خصوص اگر احتمال بمباران وجود داشته باشد. اما در سال-هایی که جشنواره فجر در ایران برگزار می¬شد حتی اگر آژیر قرمز هم زده می¬شد مردم باز می¬خواستند به سینما بروند تا فیلم تماشا کنند. یعنی درست در سال¬هایی که بمباران وجود داشت، سالن¬های سینما در جشنواره مملو از جمعیت بود. درست خلاف اتفاقاتی که در کشورهای دیگر می¬افتاد. ما حتی تصمیم گرفتیم که در آن دوران فیلم¬های سینمایی را در تلویزیون پخش کنیم و تأثیرات آن را هم در مردم دیدیم. آن زمان را اصلاً نمی¬توانید با الآن مقایسه کنید که صدها کانال وجود دارد، آن دوران یک تلویزیون داشتیم که ساعت 5 بعدازظهر شروع می¬شد و 12 نیمه شب هم تمام می¬شد و تنها 2 کانال داشتیم. بچه¬های آن نسل تمام خاطراتشان از برنامه کودک و فیلم¬های سینمایی است.'
سئوال:این برنامه قرار بوده که چه چیزهایی را به مردم نشان بدهد و چه روند فرهنگی را دنبال می¬کرده؟
بعد از پیروزی انقلاب ما سعی کردیم که سینمای نوین ایران را تأسیس کنیم. یک مثال برایتان می¬زنم برای اینکه متوجه شوید اگر همان روند قبلی ادامه پیدا می¬کرد چه نتایجی به همراه داشت. بعد از اینکه مسلمین به ایران آمدند، ایرانیان تا مدتی دوران سرگیجه¬ای را طی می¬کردند و دچار افسردگی و پژمردگی شده بودند، تقریباً از قرن دوم به بعد رفته رفته حرکت¬هایی صورت گرفت تا ایرانیان بتوانند فرهنگ خود را احیا کنند. در قرن سوم مثلاً زبان فارسی مورد پشتیبانی قرار می¬گیرد و در معماری و سایر هنرها نیز پیشرفت¬هایی مشاهده می¬کنیم. ما نیز در دهه اول در واقع می¬خواستیم کمک کنیم تا سینما کمر راست کند و به جامعه سینما کمک کنیم تا تولیدی داشته باشد و این صنعت سر پا شود. در مرحله بعد به فیلم¬سازان این مأموریت داده می¬شد که به مثابه یک فرزانه، نه یک سلبریتی، فعالیت داشته باشند. در حال حاضر سینمای ما دچار خلأ فکر است. متأسفانه سینماگران ما فقط فوت و فن را خوب یاد گرفتندو تکنسین¬های ماهری شدند و فکر می-کنند که همه¬ی سینما همین است. شاید بتوانیم از بین این صدها فیلم¬ساز کسانی را پیدا کنیم که استعدادهای خیلی خوبی داشته باشند و به جامعه کمک کنند. سینمای ایران امروز در بهترین کیفیت در حد روزنامه¬های خیلی خوب است که به مسائل اجتماعی واکنش نشان می¬دهد و آینه¬ای است از مصیبت¬هایی که در جامعه اتفاق می¬افتد. درحالیکه این مشکلات باید در همان مقالات و روزنامه¬ها مطرح شود، نه در سینما.
این فرصت را پیدا کردیم که از بین این صدها فیلمساز، کسانی را پیدا کنیم که استعداد فردوسی شدن، سعدی شدن و حافظ شدن را داشته باشند که تیرهایی را پرتاب کنند به افقهای خیلی دورتر. به اینکه کمک بکنند به جامعه ما که دوباره به یاد بیاوریم چه کسی هستیم. سینمای ایران امروز در بهترین کیفیت در حد روزنامه های خیلی خوب است، در بهترین حالت یک آیینه ای است پیش روی مصیبت هایی که در جامعه دارد اتفاق می افتد. این ها جایش در سینما نیست. این ها جایش در مقاله های روزنامه ها ست. سینما جای خیلی مهمتری است، می تواند حرف های خیلی عمیق تر، خیلی ماندگارتر و موثرتر در جامعه داشته باشد. این گرفتاری فقط در سینما وجود ندارد بلکه در تمام عرصه ها موجود است که ما متاسفانه دچار میان مایگی شده ایم و در میان مایگی می بینیم داریم همدیگر را سر میبریم. البته به این ترتیب ادامه نمی یابد، حتی در عدم مدیریت هم میان مایگان ناگزیر هستند در تنازع برای بقاء تعداد زیادشان نابود شوند تا بالاخره تعدادی به اعتبار قانون تنازع برای بقاء تبدیل به گران مایگان شوند.
ما در این زمان فردوسی نداریم که ماموریت بزرگی را ایفا بکند و برای سرنوشت کشورش افق هایی روشن کند.ژولورن در فرهنگ اروپایی ابتدای قرن بیستم چیزهایی نوشته است که همه دست اندرکار محقق کردن رویاهای ژولورن شده اند. ما ژولورن کم داریم. کجا هستند کسانی که افق هایی را روشن بکنند؟
چیزی در این دهه در سینمای ایران اتفاق افتاده که حکایت از این می کند که ما می توانیم. این سینمایی که در عنفوان جوانی نهالی بود که با لگدی می افتاد، توانست 2000 حضور بین المللی داشته باشد. این حضورها در شرایطی بوده که در جنگ بودیم. مکرر ما فیلم را فرستادیم جشنواره ، مثلا جشنواره برلین، از گمرک فرودگاه فیلم را فرستادند سفارت عراق، بعدها ما پیگیری کردیم که آیا فیلم به دستشان رسیده یا خیر ، گفتند نه! بعد از اتمام جشنواره گفتند اشتباه رخ داده پون Iran  و Iraq  شبیه به هم هستند، اشتباه به عراق فرستاده اند!
در چنین فضایی ما 2000حضور بین المللی داشتیم. فیلم "آن سوی آتش" آقای کیانوش عیاری را فرستادیم، بالاخره موفق شدیم در جشنواره کن تلویزیونی شرکت کنیم و برنده جایزه شویم. مدیر فستیوال ونیز که یکی از معتبرترین فستیوال های جهان است مراجعه کرد و گفت فیلم را به فستیوال ونیز هم اراِئه دهید. پاسخ دادند ما قبلا این فیلم را فرستادیم ولی شما قبول نکردید. مدیر فستیوال می گوید چون فیلم از ایران آمده بود ما اصلا آن را ندیدیم!
پس سینمایی که در این شرایط توانسته چنین قله هایی را فتح کند یعنی استعداد این را دارد که ماموریت های نسبت به سرنوشت ملی جامعه خودش را ایفا کند ولی به شرط اینکه باغبانی هم وجود داشته باشد، یعنی کسی باشد که از باغ سینمای ایران مراقبت کند تا تبدیل به جنگل نشود. سلبریتی ها هم از جنس جنگل هستند.
سینمای ما از جاهای دیگر کپی می کند، فرش قرمز می اندازد هنرپیشه ها ژست های اروپایی میگیرند. صداو سیمای ما هم از کانال های خارجی من و تو کپی می کند. خلاقیت و ابتکار نداریم، فکر می کنیم وحی منزل است و کپی می کنیم. نهایتش این است که اعتماد به نفسمان را از دست داده ایم. آن زمان اعتماد به نفس وجود داشت، ما باور داشتیم می توانیم این کار را بکنیم. راهکارش این است که انشاءالله شما مسئول سینمای ایران شوید و الان که چنین دغدغه ای دارید چنین حرکتی بکنید. من به شما خبر می دهم که سینمای ایران استعداد این را دارد که افتخارات ملی به عهده داشته باشد.این فقط سینمای ایران نیست که چنین استعدادهایی دارد، قصه نویسی و تئاتر و موسیقی و صنعت و کشاورزی و... هم استعداد  دارند و ایران چنین ظرفیتی دارد.
یک نقشی هست در جهان که این نقش، نقشی است که ما می توانیم ایفا کنیم. چند قرن این نمایشنامه بدون این پرسوناژ دارد اجرا می شود. در میراث بشری اگر بگردیم می بینیم سهمی که ایرانی ها داشتند یک سهم قابل توجهی بوده است ولی همیشه سهمشان در یک نقش خاصی بوده، این نقش خاص چند قرن است که تعطیل شده است. مثلا نمایشنامه شاه لیر که فلان نقش در آن وجود ندارد. برای همین است که در دنیا آنقدر بی رنگ شده است. شما نمک دنیا بودید، ما شعر دنیا بودیم.
من زمانی از آقایی که رایزن فرهنگی فرانسه در ایران بود و به زبان فارسی هم آشنا بود پرسیدم :ما معادل سعدی در فرانسه چه کسی را داریم؟ پاسخ داد: ویکتور هوگو
گفتم معادل مولانا چه کسی را داریم؟ جواب داد: ویکتور هوگو
پرسیدم معادل عطار چه کسی را داریم؟ گفت ویکتور هوگو
گفت همون ویکتور هوگو ، گفت اگه تا صبح هم بپرسی میگم ویکتور هوگو بخاطر اینکه راجع به کسی میپرسی که ، ادیب باشه بلحاظ ملی آدم محترمی باشه، حرف هایش پژواک جهانی داشته باشد ، ما در فرانسه فقط ویکتور هوگو را داریم . شما هستید که در هر روستایتان دهها آدم دارید که همچنین خصوصیاتی دارند. شما در جهان مقایسه کنید که ببینید شبیه ایران کجا را دارید ؟؟
به صورت تاریخی ایتالیا فقط دانته را دارد ، آلمان فقط گوته را دارد، ایران یک سهم گسترده در این چیز ها داشته . این سهم فقط در شعر نداشته است ، یعنی آن نقشی که آلمان دارد در اروپا در حوزه فلسفه ، ایران در سطح جهان دارد در حوزه شعر اما این شعر فقط شعر مکتوب نیست ، این شعرش در کشاورزی است ، در صنعت است و به طور کلی در همه چیز است این شعرش و میتواند شاعری کند همه شخصی در آن یعنی یخچال شاعری ماست در حوزه آب ، ما توانایی این شاعری را داشتیم و لی چند قرنی است کار انجام نداده ایم وآن دلیل داشته است.
اتفاقا این انقلاب اتفاق افتاد که ما برگردیم دوباره این سرنخ های گم شده را پیدا کنیم و دوباره ادامه بدیم ولی متاسفانه این گرفتاری برامون پیشآمد کرد که به نظر من میتوانست آن فرصتی برای ما باشد برای دوری از کار غلط و اصلاح آن و ما متوجه بشیم که آن چیزی که میتواند باعث سعادت مندی ما بشود درآمد ناشی از نفت نیست ، فهم و شعوری است که باید وجود داشته باشد ، خرد است وغیر از این چیزها نیست ولی ما گرفتار بازی با اعداد و ارقام شدیم و این اعداد و ارقام والگو برداری از جاهای دیگر باعث شد که ما در همچنین وضعیتی قرار بگیریم که قبله ما بین دو تا جهت در نوسان قرار گرفته است ، این  مربوط به دوره معاصر ماست ، قبله نما ما یه مدت طولانی غرب را قبله قرار داد و یه مدتی است که صدر اسلام را قبله قرار داده است . هیچ وقت این قبله برنگشته به این سرزمین که بگوید که این ایرانی بود ایران می تواند قبله قرار بگیرد .چون اگر ایرانی بودند ایران قبله قرار می گرفت و همان تمنا هایی که با روی کردن به غرب دنبالش بودیم میتوانست رخ بدهد و تمام آن تمنا هایی که ما با روی کردن به صدر اسلام به دنبالش بودیم نیز میتوانست بدست آید . به شرطی که قبله ما بر میگشت به بنیه های ذاتی خودمان .وقتی که شما اعتمادی به فرهنگ خودتان نداشته باشید ، یعنی اینکه این خاک را شوره زار قلمداد میکنی ، این خاک که شما فرض می کنید شوره زار است ، این معلوم است که کشتی نمیکنی و معلوم که به دنبال راه حل میگردی که از محصولات و میوه های جاهای دیگر بیاری و استفاده کنی . دیگر اصلا اقدام نمیکنید که خودتان درخت بکارید ، سرزمین بکارید .خودرو ملی هم که می سازید باز هم بدرد کشور نمی خورد ، آموزشی هم که در دانشگاه مان می دهیم در حال ساخت قطعه یدکی هستیم برای ماشین آلاتی که در جایی  دیگر هستند . این دانشجویان ما زمانی که میروند به اروپا و امریکا خیلی موفق هستند ولی در سرزمین خودشان که هستند بسیار ناموفق هستند چون احساس میکنند که هیچ چیز با هیچ چیز جور نیست . بخاطر اینکه  ما داریم قطعه یدکی ماشین آلات دیگران را تولید میکنیم .چون اعتمادی به فرهنگ خودمان نداریم . جوان آن دهه بهش اعتماد شد آن اتفاقات افتاد. 


   


نظرات کاربران
سخنران : دکتر فاطمه قابل رحمت ، دکتر فرشاد مومنی
زمان : 

پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403 ساعت 14 الی 16


مکان : 

موسسه مطالعات دین و اقتصاد 

https://www.skyroom.online/ch/moassesse/institute-of-religion-and-economic

دیدگاه های روز
نظرسنجی
تقسیم سازمان مدیریت و برنامه ریزی به 2 معاونت برنامه و بودجه و سازمان امور استخدامی: