2017/10/29
نشست این هفته موسسه مطالعات دین و اقتصاد با موضوع «فقر و فقرزدایی نقد رویکردهای متعارف و اقدامات جاری» بهمناسبت روز جهانی فقر با حضور فرشاد مومنی، علی دینی ترکمانی و محمدرضا واعظ مهدوی
در ادامه این نشست دینی ترکمانی ضمن تشکر از فرشاد مومنی ابراز داشت: پایان نامه فوق لیسانس که در سال 71 دفاع کردم درباره فقر بود با عنوان "تاثیر حذف یارانه کالاهای اساسی و میزان فقر مطلق" و در سال 1375 همایشی سازمان برنامه برگزار کرده بود و آن زمان واعظ مهدوی آنجا حضور نداشتند و
مقاله ای آنجا ارائه کردیم با عنوان "تعدیل اقتصادی و فقر" که نگاهی انتقادی نسبت به سیاستهای تعدیل داشتیم آن زمان من دانشجوی دکترای دانشگاه تهران بودم و جایی بورس شوم و تمام کارها انجام شده بود اما بعد از ارائه این مقاله در همایش باعث شد که همه چیز تغییر کند آقای عسگری به صراحت گفتند که با این مقاله ای که ارائه کردید دولت را زیر سوال میبرید.
سال 88 چند سالی برای یک فرصت مطالعاتی به کالیفرنیا رفتم و در آنجا با یک استاد که در دیدگاه مارکسیستی اصلاح شده رفورمیستی کار میکند بنام دکتر لیپی، مقاله ای باهم نوشتیم و در ورکیینگ پیپرهای دانشگاه کالیفرنیا موجود است با عنوان رویکردهای مختلف به فقر از رویکرد ارتودوکس تا رویکردهای دگراندیش. و این بحثی که امروز ارائه میکنم چکیده ای از این مقاله است به این دلیل که دوستان که صحبت داشتیم گفتند بیشتر به مناسبت روز جهانی فقر این نشست برگزار میشود.
دوستانی که کار مطالعاتی در زمینه فقر دارند در جریان قرار بگیرند که دیدگاه واحد درباره فقر و فقرزدایی وجود ندارد و هدف این است که تفاهمی درباره گفتمانهای مرتبطی که وجود دارد برسیم. من جمع بندی خودم را ارائه خواهم کرد و خوشحال خواهم شد که شما هم دیدگاههای خودتان را مطرح کنید.
چالشهایی درباره فقر وجود دارد که یکی از آنها این است که اساسا تعریف فقر چیست؟ و براساس تعریفهایی که از فقر ارائه میشود قطعا برآوردهای مختلفی صورت میگیرد. خود فقر مطلق هم تعاریف مختلفی دارد برای مثال اگر فقط 2200واحد کالری برای مصرف روزانه درنظر بگیریم که هر فردی دریافت میکند و فرض کنیم که فقط با خوردن نان و پنیر تامین میشود و درواقع شرایطی را درنظر بگیریم که فقط زنده بماند تبعا این کمک میکند که خط فقری که ما درنظر گرفتیم در سطح خیلی خیلی پایین باشد. اما اگر مواد غذایی لوکس تری در نظر بگیریم این خط فقر بالاتر می آید یا اگر فضای سرانه مسکن را 4 متر برای هرنفر درنظر بگیریم برای یک خانواده 4 نفره 16متر تعریف کنیم این باعث میشود که خط فقر متفاوت باشد یعنی اگر برای یک خانواده 4 نفره یک سوئیت 40 متری حداقل استانداردی است که میتوان درنظر گرفت و متناسب با این برآوردها درصد فقر تغییر میکند. براساس تعریفهایی که ارائه میشود و برآوردهایی که صورت میگیرد طبعا درصد فقر نیز تغییر خواهد یافت. یعنی هرچقدر تعریف از فقر حداقل گرا باشد کمک میکند به اینکه برآورد از فقر برآورد کمتری باشد. اگر ما 2200 کالری را ارزانترین شکل درنظر بگیریم خط فقر به حدود 22تا 23درصد میرسد اما اگر تعریف را گرانتر درنظر بگیریم میتواند حتی تا 50 تا 60درصد هم افزایش پیدا کند.
نکته بعدی این است که نتایجی که در مطالعات بدست می آید تا چه حد قابل تعمیم است و بحث خطوط فقر را براساس موقعیت جغرافیایی هر جامعه ای مطرح میکند. یعنی خط فقری که برای شرایط تهران ترسیم میکنیم یک نوع قابلیت دارد اما اگر برای کل کشور برآوردها درنظر بگیریم جاهایی ممکن است برآوردهای آندریستیمیک ارائه کند و در جاهایی بالاتر از حد ارائه شود. برای دقت بیشتر میتوانیم خطوط فقری متفاوت را درنظر بگیریم مثلا برای جامعه روستایی و شهری هرکدام یک خط فقر تعریف کنیم منتهی عملیاتی کردن آن کار آسانی نیست.
آقای دیتورینکز برنده جایزه نوبل دو سال پیش، کاری که انجام داده این است که از میانگین ها عبور کرده است. یعنی بحثی که داشت و بحث درستی هم هست این است که میانگین هایی که با آنها سروکار داریم مانند نرخ رشد و مسائلی از این قبیل، که وضعیتی خیلی کلی از جامعه ارائه میکنند ولی نیاز داریم برای شناخت بیشتر سراغ اطلاعات ریزتر برویم. به عنوان مثال وقتی معدل دو دانش آموز 18 است این دو هرچند یک وجه اشتراک معدل دارند درعین حال تفاوتهای خیلی مهمی هم با هم داشته باشند. بنابراین آسیب شناسی و ارائه راهکار برای این دو فرد برنامه متفاوتی خواهد بود و در بحث فقر هم همینطور است.
آیا پدیده فقر یک پدیده ذهنی است یا عینی؟ که بیشتر رویکرد مطالعات نظری اقتصادی تلاش میکند در چارچوب نظریه مطلوبیت بگوید فقر پدیده ذهنی است. البته در سالهای اخیر اندیشمندان پست مدرن هم روی این مسئله تاکید دارند که به ذهنیت خود افراد باید توجه کرد. ولی نکته مهمی در رابطه با رویکرد مطالعات مطلوبیت بیشتر به این موضوع خواهم پرداخت که اگر بگوییم فقر پدیده ذهنی است چگونه میتواند کمک کند به اینکه پدیده فقر استمرار پیدا کند. به این دلیل که خیلی از افراد فقیر ممکن است متوجه نباشند که در شرایط نکبت بار زندگی میکنند. به قول گالبرایت به این شرایط نکبت بار عادت میکنند. لذا لازم است که نهادی به نام دولت برای بهم زدن چرخه نکبت بار فقر وارد بازی شود.
اگر این را بپذیریم میرسیم به اینکه فقر پدیده ذهنی نیست بلکه فقر یک پدیده عینی است یعنی در مورد اینکه خط فقر چه باشد و چه کسانی فقیر هستند، از طریق راه اندازی یک گفتمان عمومی به اجماع برسیم و برمبنای آن شروع به سیاستگذاری کنیم.
بحث مرز فقر و نافقیر که با این تعریف تعیین میشود و با تعریف خط فقر از آن میگذریم.
نکته دیگر اینکه آیا فقر یک پدیده تک بعدی است؟ اگر بگوییم تک بعدی و فقط بحث درآمد و پول است یک نوع سیاستگذاری شکل میگیرد و اگر درنظر بگیریم که فقر پدیده ای چند بعدی است نیاز به این دارد که سیاستگذاری چند جانبه و هولستیک شکل بگیرد که کار پیچیده تری خواهد بود اما درعین حال ریشه ای تر و اساسی تر است. و رویکرد متعارف اقتصادی معمولا فرض را بر این میگذارد که فقر یک پدیده تک بعدی است اما رویکردهای دگراندیش به شکلهای مختلف فقر را پدیده چندبعدی درنظر میگیرند.
در بحث اندازه گیری فقر بحث روشهاست که شاخصهای مختلفی تعریف شده از جمله شاخص فقر سن، و هم اینکه شدت فقر را محاسبه میکنند و هم تعداد افرادی که زیر خط فقر هستند. معمولا در مطالعاتی که انجام میشود از روش ساده و سرراست محاسبه یک خط فقر و داشتن اطلاعاتی درباره درآمد خانوارها و مقایسه تطبیقی این دو برآورد میشود که چند درصد خانوارها زیر خط فقر هستند استفاده میشود که اصطلاحا روش سرشماری فقرا گفته میشود. منتهی نکته ای که وجود دارد این است که همه افرادی که زیر خط فقر هستند به یک اندازه فقیر نباشند به این دلیل شاخصهایی در ادبیات اقتصادی فقر تعریف شده که هرچقدر شدت فقر کمتر باشد مواجه با آن نسبت به سیاستگذاری کار ساده تری میشود.
به عنوان مثال در بحث یارانه نقدی جهتگیری ها متفاوت پیش میرود. درواقع این مبلغ 45هزار تومان به همه یک مقدار ثابت پرداخت میشود در حالیکه عده ای نیاز بسیار شدیدتری دارند و عده ای اصلا نیازی ندارند. اگر کسانی را که اصلا نیازی ندارند کنار بگذاریم آنهایی که پایین تر از خط فقر هستند میتواند مقادیر متفاوتی باشد.
اینکه یک خط کش به اسم خط فقر بگذاریم و بگوییم این عده بالای خط فقر هستند و نیازی به کمک مالی ندارند یا عده ای پایین هستند و نیاز دارند درواقع یک بحثی پیش می آید که خیلی راحت نمیتوانیم این کار را انجام بدهیم. درواقع کسانی که دریافت نمیکنند و بالای خط فقر هستند ولی در مجاورت بالایی خط فقر هستند میتوانند احساس کنند که با حاشیه خط فقر فاصله زیادی ندارند و فکر میکنند که مورد اجحاف قرار گرفته اند. به همین دلیل خطوط فقر و بصورت پلکانی مطرح میشود برای کمکهای مالی و پرداخت یارانه ها.
اما اصل بحث من بیشتر در سطح گفتمانی و رویکردهای پولی به فقر، رویکرد قابلیتی، رویکرد محرومیت اجتماعی، رویکرد مشارکتی و رویکرد مارکسیستی است که وجود دارد. و سعی میکنم به اجمال بحث را شرح بدهم.
رویکرد پولی مبتنی بر نظریه مطلوبیت گرایی در اقتصاد است که اگر افراد درآمدی داشته باشند بهتر از هر نهادی میدانند که درآمدهای خود را چگونه هزینه کنند که مطلوبیت حداکثر داشته باشند. کسانی که اقتصاد خرد پاس کرده اند میدانند که در اینجا با استفاده از ابزار و منحنی های بی تفاوتی نشان داد که اگر پول پرداخت شود مطلوبیت بیشتر از زمانی میشود که کمک غیرنقدی صورت بگیرد. چون فرض بر این است که پول درجه آزادی افراد افزایش میدهد و پول را درجایی خرج میکنند که بیشترین مطلوبیت را برای آنها داشته باشد. به این اعتبار بحث کنار گذاشتن یارانه های غیرقیمتی در کل اقتصاد جهان در چارچوب سیاستهای تعدیل ساختاری و در اقتصاد ایران هم از سال 68 این موضوع مطرح شد و این دو مرتبط باهم هستند. یعنی اگر کنترل قیمتها از نظر سیاستگذار با این هدف کمک به جامعه صورت بگیرد برای اینکه به عنوان مثال تورم کنترل شود و سطح رفاه از استانداردی پایین تر نیاید، رویکرد پولی به فقر میگوید لازم نیست شما قیمتها را کنترل کنید یا سبدی از کالا را به خانوار ارائه کنید اجازه بدهید قیمتها آزاد شود و برای کمک یک یارانه نقدی به فرد بپردازید و خود آن فرد میداند که این پول را چگونه هزینه کند و نتیجه بهتری حاصل خواهد شد.
این بحثهایی که در فضای اقتصاد ایران داریم اعم از خط فقر که اشاره کردم، مبتنی بر رویکرد پولی به فقر است و بصورت تک بعدی دیده میشود، یعنی فرض براین است که افزایش درآمد خانوار تا بالای خط فقر، میتواند مشکل فقر را حل کند و علت اصلی افزایش فقر در بهره وری پایین فقرا دیده میشود. آقای مومنی هم اشاره کردند. این بحث مهمی است که روی آن متمرکز میشوم.
اگر از من بپرسند که در آمریکا سفیدها بیشتر از سیاهها و چرا در کل دنیا و در ایران آقایان بیشتر از خانمها درآمد دارند؟ چرا عده ای ثروتمند و عده ای فقیر هستند؟ معمولا متعارفترین پاسخ این است که بهره وری بالاتری دارند. این در واقع از نگاه رویکرد دگراندیش خلط بحث است. اگر خانمها پایین تر است و به عنوان یک داده واقعی وجود دارد که نیست، تبیین و توضیح آن متفاوت است. جایی به یک مسئله ذاتی و از طرفی به یک مسئله تاریخی و اجتماعی مربوط میشود. خانمها اگر بهره وری پایین دارند نه به این دلیل که هوش پایینتری دارند بلکه به این دلیل که در تاریخ گذشته در موقعیتهایی قرار نگرفته اند که استعدادهایشان را به نمایش بگذارند. سیاه ها اگر بهره وری پایینتری دارند به این دلیل است که در تاریخ غرب و نظام برده داری نژاد تحت ستم بوده است.
در گفتمان بعدی خواهیم دید که با پذیرفتن این دیدگاه، مسئله دموکراتیزه کردن ساختار قدرت پیش می آید و اگر نپذیریم باید سیستمی تعریف کنیم که یارانه بدهیم و از این طریق بخواهیم با فقر مواجه شویم و به خیال خودمان فکر کنیم خیلی خوب این کارها را انجام میدهیم اما بعد از گذشت چند سال می بینیم اتفاق خاصی رخ نداده است.
در ارتباط با سیاستهای تعدیل و تثبیت رویکرد پولی به فقر به اینصورت میشود که اگر از سال 68 که اولین برنامه توسعه تدوین میشود ادبیات اقتصادی بصورت تحلیلی نگاه کنیم چکیده بحث به صورت شکل زیر قابل نمایش خواهد بود:
سیاستهای تعدیل و تثبیت باعث افزایش رشد تولید، افزایش حاشیه سود بنگاهها، در اثر از بین رفتن همه موانع خواهد شد و وقتی حاشیه سود بنگاهها افزایش داشته باشد، انباشت سرمایه رخ خواهد داد. ظرفیتها تولیدی بالا رفته و شغل ایجاد میشود با ایجاد شغل درآمدهای اولیه خانوارهای فقیر و افزایش این درآمدها باعث افزایش سطح تقاضا خواهد شد و بازار بیشتری برای کالاها بوجود بیاید و به رشد بیشتر تولید و بنابراین یک دوره فزاینده و مثبت بوجود خواهد آمد. و این همان چیزی است که قریب به اتفاق مدافعان این دو رویکرد، در رشد اقتصادی از آن نام میبرند. یعنی درواقع جهتگیری و هدفگیری مستقیم فقر برای سیاستهای بازتوزیع ضرورتی ندارد. زیرا به محض اینکه دولت با این جهتگیری وارد بازی شود باعث میشود تولید متوقف شود. دولت اگر میخواهد فقر کاهش پیدا کند باید سیاستهای بازتوزیع مستقیم خود را کنار بگذارد. چون این سیاست مانع تولید است و اگر شرایط را برای ایجاد رشد فراهم کند خودبخود کیک رشد بزرگتر میشود حتی اگر بصورت قطعات نامساوی و نابرابر باشد.
رویکرد دوم، رویکرد قابلیت آمارتیاسن است. بحثی که آمارتیاسن دارد این است که توسعه زمانی رخ میدهد که قابلیتهای افراد افزایش پیدا کند. قابلیت چیست؟ قابلیت با سطح درآمد، که لزوما پول و امکانات مادی و مالی نیست. افزایش قابلیت یعنی ارتقا درجه آزادی برای پیگیری هدفهای مطلوب برای هرکس. یعنی اگر به دنبال این هستید که در بهترین دانشگاه دنیا دکترا بخوانید و استعداد هم دارید عملا بتوانید آنرا دنبال کنید. یعنی هم بتوانید پیگیری کنید هم شرایط به گونه ای باشد که شرایط برای تحقق این خواسته را فراهم کند. این موضوع شرایط را فراهم میکند که از یک نگاه فردگرایانه با بهره وری به فرد به یک نگاه کمابیش اجتماعی گرایانه گذار کنیم.
این بردار به نقل از اقتصاددان روبینز در اینجا آورده ام که قسمت اول نمودار تولید در جامعه صورت میگیرد تولید بازاری، درآمد خالص و پرداختهایی که صورت میگیرد و ابزارهای دستیابی اصطلاحا گفته میشود. قسمت دوم که بردار کالاهای اقتصادی است آزادی در دستیابی است به این دو مورد عوامل شخصیتی، اجتماعی و زیست محیطی اطلاق میشود. یعنی ثروتی که در اقتصاد تولید میشود این که چگونه تبدیل شود به آزادی در دستیابی، آزادی در پیگیری اهداف مطلوب برای هرکسی، ضمن اینکه تحت تاثیر عملکرد خود فرد هست تحت تاثیر عوامل اجتماعی نیز خواهد بود. این عوامل اجتماعی به عنوان مثال در جامعه ای که تبعیضهای نژادی شدید دارد عواملی است که مانع میشود که مثلا افراد سیاه پوست براساس استعدادها به اهدافشان دست پیدا کنند.
بنابراین در تعریف فقر ضمن اینکه مسئله شخصی و یا بهره وری مرتبط با رفتارها و کارآیی خود فرد مدنظر است عوامل اجتماعی و زیست محیطی باید حتما درنظرگرفته شود.
اینکه دولتها برای شکل دادن یک جامعه سالم چکار میکنند؟ به عنوان مثال در حال حاضر ما جامعه ای هستیم که با اعتیاد زیاد مواجهیم از منظر رویکرد اول مسئله، مسئله خود شخص است. در مواجهه نیز رویکرد روانشناسانه فردی و ذهنی خواهد بود. از این رویکرد محیط اجتماعی که فرد در آن زندگی میکند اگر محیط درستی نباشد نیز موثر است. اگر بحران بیکاری شدیدی در جامعه ایجاد شود بخشی از مشکل به بحران بیکاری بازمیگردد. اگر جامعه شاد نباشد که در آن جوانان نتوانند هیجان و شادی خود را بروز دهند بخشی از مشکل به جامعه ناشاد بازمیگردد. اگر این شرایط اصلاح شود بحث برداری از کارکردهای تحقق یافته یا دستیابی به آنچیزی که افراد فکر میکنند در زندگیشان مطلوب است مانند سلامت و طول عمر بیشتر، زندگی سالمتر، تحصیلات بیشتر برای خودشان و برای خانواده آنها میتواند رخ بدهد.
پیامدهای این رویکرد این است که فقر یک پدیده چندبعدی است و نمیتوانیم صرفا به بهره وری افراد آنرا نسبت بدهیم، با محیط اجتماعی ارتباط دارد و فقط بحث پول و درآمد سرانه نیست بحث طول عمر بیشتر، آموزش بیشتر است که در شاخص توسعه انسانی و شاخص فقر انسانی که بصورت ترکیبی درنظر گرفته میشود و بر مبنای برآوردی که از فقر صورت میگیرد میتواند متفاوت باشد.
زمانی بین سطح درآمد سرانه ایران، ترکیه و آلبانی مقایسه ای انجام دادم که ما بالاتر هستیم اما از منظر شاخص توسعه انسانی و فقر انسانی، آلبانی وضعیت خیلی بهتری از ما دارد. که به این معنی است که محیط اجتماعی و زیستی که دولتها برای شهروندان فراهم میکنند نقش خیلی مهمی دارد. یعنی در یک جایی دسترسی به امکانات بهداشتی بصورت تقریبا رایگان برای افراد فراهم است. و جایی امکان ادامه تحصیل در سطوح بالا برای همه فراهم است و این کمک میکند که طول عمر افراد افزایش پیدا کند برای اینکه میزان بالا رود و لذا فقر انسانی کاهش پیدا کند.
رویکرد بعدی که به نوعی با بحث قابلیتی ارتباط پیدا میکند رویکرد محرومیت اجتماعی است که بیشتر توسط جامعه شناسان مطرح میشود و بیشترین تاکید بر این موضوع است که در جامعه ای که پیوندهای اجتماعی افراد تضعیف شود آسیب پذیری آنها بیشتر خواهد شد. که در همین کلان شهر تهران،
آسیب پذیرترین افراد جامعه افرادی هستند که در حاشیه های شهر زندگی میکنند و عمدتا کسانی هستند که از شهرهای دیگر مهاجرت کرده اند و توانایی ادغام در جامعه شهری را نداشته اند. و دلیل این موضوع فقط خود فرد نیست بلکه بخشی از سیاستهای اجتماعی است که در سطح بالا تعریف میشود. اگر هدف از این تعریف سیاستها در سطح بالا فقط این باشد که شرایطی را فراهم کند برای تامین نیروی انسانی بنگاههای تولیدی و آنها را در ادامه رها کند و مسکن و نیازهای بهداشتی و درمانی را تامین نکند یک وضعیتی در جامعه ایجاد خواهد و اگر این دغدغه را داشته باشد شرایط دیگری فراهم خواهد شد.
اگر سدهایی که قبل از انقلاب در ایران ساخته شده مثل سد طالقان را مشاهده کنید ویژگی خیلی جالبی را میبینید که مسکن نیروی کار به تفکیک کارمندان (یقه سفیدها) و کارگران (یقه سیاهها) اول تامین شده است. یعنی هر پروژه ای کلنگ زده میشده مسکن با استانداردهای خیلی خوب تامین بوده است و حتی بعد از اتمام پروژه نیز افراد شاغل در آن محل به مسکن دسترسی داشته اند. این نوعی طرح برای ادغام نیروی کار در جامعه بزرگتر است و روش دیگر این است که نیروی کار به محل منتقل میشود اما به حال خود رها میگردد.
دلایل محرومیت از جمله دزدی، الکلیسم
و جنایت
نمودار 3- چرخه علل و پیامدها
از منظر رویکرد محرومیت اجتماعی بین علل فقر و پیامدهای آن یک رابطه دوری وجود دارد. یعنی علل در جایی معلول میشود و معلول در دور بعد میشود علت. بعنوان مثال ناتوانی فیزیکی افرادی که شرایط زیست محیطی برای آنها فراهم نیست کمک میکند که این افراد در عرصه اقتصاد ظهور کمتری داشته باشند یا افرادی که بیکار هستند و این بیکاری مدت زیادی طول میکشد به مرور زمان احساس ناتوانی خواهند کرد. پس از این منظر فقر یک پدیده پیچیده چند بعدی است و راهکارها در حوزه اقتصاد قرار ندارد.
رویکرد بعدی رویکرد مشارکتی که با آن آشنا هستید رویکرد توسعه ای از پایین به بالا نامیده میشود. بحث اصلی که در این رویکرد و تحت عنوان Of Pores... توجه به صدای فقرا در دو دهه اخیر مطرح میشود این است که معمولا در برنامه ریزی هایی که برای مواجهه با فقر صورت میگیرد عده ای مثل من، مومنی و واعظ مهدوی مینشینیم و برنامه ای را تدوین میکنیم و میگوییم این برنامه اجرا شود و فقر برطرف شود.
بحث طرفداران رویکرد مشارکتی این است که فقرا خودشان بازیگران مهمی هستند و بایستی در پروژه های فقرزدایی ایفای نقش کنند. و بحثی مطرح میشود که در تعریف فقر به برداشت خود فقرا از فقر هم باید توجه کنیم ولی نه با رویکرد مطلوبیت گرایانه، زیرا در این رویکرد استمرار چرخه نکبت ممکن است خارج شود. اینجا درواقع بحث آگاهی دادن به فقرا است برای بیان اینکه زندگی مطلوب از نظر خودشان چیست و به این طریق حضور آنها در صحنه اجتماعی است.
درواقع نگاه رویکرد مشارکتی به فقر یک نگاه جنبش سازی اجتماعی است. در یک سطح از تامین مالی اگر درنظر بگیریم مصداق خوبش گرانینگ بنگ در بنگلادش است. آقای یونس محمد مدیر عامل گرانینگ بنگ، جایزه نوبل را برد برای تلاشی که کرده برای مبارزه با فقر به این روش یعنی خود فقرا و عمدتا خانمها را جمع کرده و خرده پولهایی که داشتند تبدیل به صندوقی شده و با مکانیسمی به آنها وام داده و محدودیتی هم ایجاد نکرده است و اجازه داده شده که بازیگری کنند برای حضور در صحنه اجتماع و این کمکی است برای دستیابی به اعتماد به نفس و پیگیری ایده ها و به تعبیر مارکس به خودآگاهی طبقاتی برسند. منظوری که مارکس دارد این است که به شرایطی برسند که بدانند هستند پس بتوانند کاری بکنند.
این متفاوت است با زمانی که سیستم برنامه ریزی از بالا به پایین به موضوع نگاه میکند و اساسا اجازه مشارکت به فقرا داده نمیشود. این به نوعی به NGOها پیوند میخورد که کارکردهای قوی داشته باشند و کمک میکنند به اینکه صدای فقرا از پایین شنیده شود.
رویکرد مشارکتی درواقع نقدی بر هژونومی سلطه دیدگاههای پزوتریستی رایج است. و درواقع بحث این است که در رویکردهای اقتصادی یا جامعه شناسی، دانشی بازتولید میشود که قابلیت اثباتی بودن با بار معنایی مثبت را دارد که موجب شکل گیری یک رویکرد نخبه گرایانه از بالا به پایین میشود و نتیجه این است که ساختار قدرتی که از رویکرد نخبه گرایانه شکل گرفته قدرت استدلال پیدا میکند و از طرف دیگر انفعال گرایی اجتماعی غفلت از وضعیت بومی را باعث میشود و ماحصل آن موجب میشود که فقرا از دایره تصمیم گیریها خارج شوند.
از این منظر فقر از هژمونی رویکرد معرفت شناسانه ای ناشی میشود که یک قشربندی نخبه گرایانه شدید از آن استخراج شده است. به عنوان مثال پرتو مصداق کسی است که به آن اعتقاد دارد. یا یک رویکرد افلاطونی که عده ای در جامعه حکم سر را دارند و عده ای دیگر حکم بدن و عده ای دیگر به عنوان پا له شوند.
این دیدگاه دعوت میکند که از این نگاهها باید ساختارشکنی کرد و میدان و فضا را آماده کرد تا لایه های پایینی در صحنه اجتماع حضور پیدا کنند و صدای خود را به گوش سیاستگذاران برسانند و به عنوان بازیگر مهم ایفای نقش کنند. ساختار قدرت تا جایی که میتواند باید دموکراتیزه شود.
رویکرد بعدی رویکرد مارکسیستی به فقر است که از جنبه های مثل رویکرد مشارکتی به فقر است با این تفاوت که بخش تحلیل آن مشارکت طبقاتی نیست اما در رویکرد مارکسیستی مشارکت بیشتر با یک نگاه کلاسیک طبقاتی است.
بحث مالکیت خصوصی و اینکه ابزار تولید در اختیار چه کسانی است، مناسبات تولید چگونه شکل میگیرد و بر مبنای شیوه شکل گیری تولید با روبنای سیاسی و در تحلیل نهایی چگونه فرماسیون اجتماعی که مبتنی بر نابرابری طبقاتی است موجب دوقطبی شدن اقتصاد خواهد شد.
در رویکرد مارکسیستی تعریف فقر در گذر زمان حتما تغییر پیدا میکند. درواقع تعریف فقر یک تعریف نسبی است که مطابق با استانداردهای زندگی خط فقر ارتقا پیدا میکند و علت نابرابر بودن طبقات اجتماعی جامعه است و رویکرد دیگری که احساس همراهی بیشتری دارم و با رویکرد مشارکتی بیشتر قابل تلفیق است بحث رویکرد اصلاح شده مارکسیستی که دو نسخه دارد یک نسخه در آمریکا با نام ساختار اجتماعی انباشت سرمایه و نسخه دیگر مکتب تنظیم فرانسه است بحث اینها از لحاظ رژیم نهادی انباشت قرابتهایی با رویکرد مارکسیستی دارد ولی تفاوت شدید این است که معتقدند اگر دولتها به درستی از سیاستهای بازتوزیعی استفاده کنند این امکان وجود دارد که بخشی از آن چیزی که با نام مازاد در فرآیند انباشت خلق میشود و در چارچوب رویکرد ارتودوکسی مارکسیستی فرض میشود که همه به صاحب سرمایه میرسد این امکان بوجود خواهد آمد که بخشی از آن از طریق پروژه هایی مثل آموزش و بهداشت همگانی، تبدیل به ارزش اجتماعی شود.
از این منظر اگر بخواهیم بگوییم که ریشه فقر چیست؟ بخشی از ریشه فقر به سیاستهای بازتوزیع که میتواند حدکثرسازی ارزش اضافی دوقطبی بودن جامعه را محدود کند وجود ندارد و اگر در قالب مالکیت مقتدر وجود داشته باشد یعنی جاهایی دولتها به عنوان مالک وارد میشوند و در رویکردهای نیولیبرالی تلاش زیادی شده برای اینکه این تصویر کنار برود اینجا تمام بحث این است که تولید رشد پیدا نمیکند به این خاطر که دولت با هدف بازتوزیع ثروت دخالت میکند و به این دلیل فقر ایجاد میشود و اگر قرار است فقر کنترل شود دولت به عنوان شر باید کنار برود و اینجا تئوری ها میگوید در غیاب دولت فقر حتما بوجود خواهد آمد زیرا جامعه دوقطبی میشود و حضور دولت کمک میکند به اینکه مالکیت مختلط شود و طبقه متوسط ایجاد خواهد شد.
اگر بخواهم بحث را جمع بندی کنم باید بگویم فقر پدیده چندبعدی است که از نگاه پولی صرف باید خارج شویم و بخصوص زیست محیطی که هموطنان ما درآن قرار دارند چگونه است و در مناطق مختلف شرایط چگونه است. به عنوان مثال اگر در زاهدان 45 تومان یارانه به 90 تومان برسانیم نه اینکه تاثیری ندارد این پول در متن زیست محیطی که وجود دارد اثرگذاری بسیار کمی خواهد داشت. بنابراین همراه با تلاش برای ارتقا پرداختها باید محیط زندگی افراد نیز ارتقا پیدا کند.
همانگونه که در رویکرد مشارکتی و هم در رویکرد اصلاح شده مارکسیستی تاکید میشود بحث دموکراتیزه کردن ساختار قدرت است واقعیت امر این است تا زمانیکه اقشار اجتماعی دسترسی کمابیش یکسانی به منابع اصلی قدرت از قدرت اقتصادی گرفته تا قدرت سیاسی نداشته باشند راهکارهای دیگری که برای مبارزه با فقر دنبال میشود شکست خواهد خورد زیرا موتور اصلی که موتور تولید فقر است، نابرابری هایی که در ساختار قدرت وجود دارد.
منبع: روزنامه عصر اقتصاد