2020/02/15
رئیس موسسه مطالعاتی دین و اقتصاد بقای مناسبات در اقتصاد سیاسی رانتی ایران را در گرو نبود شفافیت و دسترسی نداشتن به اطلاعات دانست وتاکید کرد در این اقتصاد سیاسی هزینه - فرصت توصیف واقعیتها بسیار بالاست.
به گزارش جماران، فرشاد مومنی، اقتصاددان، در نشست «بحرانهای اخیر و چالشهای همبستگی در ایران امروز» که در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد، اظهار کرد: در دانش توسعه یکی از بزرگترین نقطه عطفها به نیمه دوم دهه 1970 مربوط میشود؛ جایی که مجموعه کوششهایی بالغ بر سه دهه در مقیاس جهانی برای نجات بخش اعظم جمعیت دنیا از مصائب فقر و نابرابری و عقبافتادگی صورت گرفته بود و در آن نقطه عطف دچار یک تحول پارادایمی و بینشی شد. تا آن زمان تصور غالب این بود که کانون اصلی همه عقبافتادگیها و گرفتاریها و ناتوانیها کمبود منابع مادی است.
وی افزود: اما از آن به بعد یک توافق فزاینده و فراگیری اتفاق افتاد مبنی بر اینکه کانون اصلی بحرانها در کشورهای در حال توسعه ناتوانی نظامهای دانایی هویت جمعییافته آنها برای فهم درست مسائلشان و مواجهه خردورزانه با آن مسائل است. امروز تقریبا این اتفاق نظر وجود دارد که برای جامعهای که از نظام دانایی و نظامی خردورز برخوردار است، تنگناهای مالی، محدودیتی کماهمیت است که با سر پنجه تدبیر میتوان آن را حل و فصل کرد. اما اگر چنین نظامی وجود نداشته باشد حتی اگر به هر دلیل وفور منابع هم اتفاق افتد، خود آن وفور منابع تبدیل به کانون بحرانساز و مشروعیتزدا میشود.
این استاد اقتصاد دانشگاه علامه طباطبائی در بخش دیگری از اظهارات خود گفت: اقتصاد سیاسی رانتی یکی از بحرانیترین نظامهای اقتصاد سیاسی در دنیاست یعنی حتی اگر وجه معرفتی ماجرا حل و فصل شود، یک مبارزه اساسیتر وجود دارد که با تصلبهای ناشی از منافع ضدجمعی چگونه مواجهه داشته باشیم. این برای خود ماجرای بسیار بزرگی است اما برداشت من به قاعده همه مشاهداتی که از نظام سیاستگذاری کشور طی نیم قرن گذشته داشتم، میگوید که ما آنقدر در مرحله اول بحران و مشکل داریم که اصلا ترتیبات نهادی و سازوکارهای مدنی مجالی پیدا نکردند که راجع به مرحله بعدی فکر کنند.
مومنی اضافه کرد: حتی در سطح منافع آکادمیک شاهدیم موفقترین جلسات، آنهایی هستند که سطوحی از توصیف ناقص ماجرا را ارائه میدهند. یعنی در اقتصاد سیاسی رانتی که بقای مناسبات به عدم شفافیت و عدم دسترسی به اطلاعات است و حتی برای بخشهایی از ساختار قدرت هم این محدودیت وجود دارد، خود توصیف جزئی و موضعی بخشهایی از مسأله آنقدر شگفتانگیز جلوه میکند که اصلا به مقام تحلیل نمیرسد.
رئیس موسسه مطالعاتی دین و اقتصاد در قسمت دیگری از سخنان خود بیان کرد: در اقتصاد سیاسی ایران هزینه - فرصت توصیف واقعیتها بسیار بالاست و به طور طبیعی وقتی وصف آن این هزینه بالا را داشته باشد، هزینه - فرصت تحلیل بسیار بالاتر میرود. اما راه نجات هم از این مسیر میگذرد یعنی ما باید چه در سطح حوزه عمومی و چه در موضع کمک به اعتلابخشی داناییهای نظام تصمیم گیری تلاش همبستهای صورت دهیم که به صورت بینرشتهای بتوانیم توصیفی حدالمقدور جامعتر ارائه دهیم. من فکر میکنم اگر این توصیف برای بخشهای بزرگی از ساختار قدرت ارائه شود آنها را بسیار تحت تاثیر قرار خواهد داد.
مومنی در ادامه گفت: برای نمونه، این روزها که در ایام سالگرد پیروزی انقلاب قرار داریم. آنطور که نقل کردهاند اوصافی از حالی محمدرضا شاه وقتی اولین اجتماع جدی مردم در تهران را علیه خودش دید، مطرح میشود که بسیار تکاندهنده است. آنها اجتناب میکردند از اینکه راه برای توصیف واقعیتهای موجود باز شود و زمانی که با بخشی از واقعیت مواجه شدند برایشان تکاندهنده بود. وقتی او این واقعیات را دید، تا پیش از آن موقعی که میخواست حکمی برای کسی امضا کند زیر آن مینوشت «خدایگان» و بعد امضا میکرد. شروع حکمش هم با این عبارت بود که «ما محمدرضا پهلوی...» ولی همان آدم وقتی در دامی که خودش و اطرافیانش تنیده بودند، گرفتار شد، کارش به جایی رسید که گردنش را کج کرد و در یک نطق 12 دقیقهای، هفت بار گفت، «به وجود فساد گسترده و فراگیر در کشور اذعان میکنم»، «به من مجال اصلاح دهید...»؛ ولی جمعبندی اکثر جامعه در آن زمان این بود که دیر متوجه شده است.
این اقتصاددان گفت: ما اگر قادر به ارائه توصیف از واقعیتها نباشیم و امکان یک اجماع بینالاذهانی برای تحلیل نیز فراهم نشود، دچار بحران یادگیری میشویم. یعنی وقتی حتی هزینه و خسارتهای بزرگ از طریق آزمون و خطا به ما تحمیل میشود، از آن خطاها نمیتوانیم یاد بگیریم. اگر شما از منظر دانایی به تحولات ایران نگاه کنید میبینید که چقدر اوضاع اسفباری داریم. برای نمونه، از نظر شکلی با اینکه جمعیت دانشآموخته ایران در فاصله 1365 تا 1395 از 180هزار به 13میلیون و خردهای رسیده است، ولی درست که نگاه میکنیم، میبینیم که هیچ ردی از آن در فرآیندهای تصمیمگیری و تخصیص منابع دیده نمیشود.
وی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: هر حکومت توسعهخواهی هر سیاست یا گزینه سیاستی که جلو رویش قرار داده میشود، اولین پرسش آن است که این سیاست چه تاثیری روی رابطهاش با مردم دارد؟ با اطمینان میگویم در سی سال گذشته حتی یک مورد ندیدهام که یک سیاست مهم و کلیدی اتخاذ شده باشد و از معرکه آزمون این پرسش سالم بیرون آمده و اجرا شده باشد.
رئیس موسسه مطالعاتی دین و اقتصاد در قسمتی دیگر از سخنان خود گفت: هروقت که در جهتگیریهای راهبردی هر حکومتی عنصر مردم نادیده گرفته شده، حکومتها هزینههای بسیار بزرگی پرداخت کردند و مجبور به بازگشت شدهاند. برای نمونه، از اوایل 1980 ماجرای «تعدیل ساختاری» پیش آمد. در آن ماجرا درست است که پیامش هنوز به گوش بخشهای بزرگی از نظام تصمیمگیری ما نرسیده است، ولی در سال 1987 اجلاسی در سطح رهبران کل سازمانهای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برگزار شد که آنها با ارائه گزارشهایی در حوزه محیط زیستی و فقری به مردم تحمیل شده و سرکوبهای شدید ناشی از آن، رهبران صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی را متقاعد کرد تا از نقطه عطف 1987 به بعد نام برنامه جدید خود را به «تعدیل با چهره انسانی» تغییر دهند.
وی افزود: من در کتاب «اقتصاد ایران در دوران تعدیل ساختاری» وقتی گزارش نتایج این اجلاس را دادم آن را به ماجرای «بهار پراگ» تشبیه کردم که در آنجا دوبچک آمد و گفت من به آرمانهای سوسیالیستی وفادارم اما میخواهم در کشور خودم سوسیالیسم با چهره انسانی را اجرا کنم. به محض اینکه او این ایده را مطرح کرد نیروهای پیمان ورشو ریختند و آنجا را اشغال کردند. بعد هم که به برژنف گفتند دوبچک که حرف بدی نزده بود، پس این چه واکنشی بود؟ او گفت هم ما میفهمیم هم دوبچک که وقتی او میگوید من سوسیالیسم با چهره انسانی آوردم، یعنی داوری میکنم که سوسیالیسم موجود چهرهای ضدانسانی داشته است. عین این موضوع در تعدیل با چهره انسانی هم اتفاق افتاد.
مومنی در بخش دیگری از اظهارات خود گفت: در سه دهه، بازی با قیمتها به مثابه راه حل مسلط در نظام تصمیمگیری و تخصیص منابع ایران بوده، این بازی با قیمتها پس از سه دهه در تمام عرصههایی که ادعا داشته و نداشته، اداره اقتصاد و جامعه ایران را به بنبست کامل رسانده است. هم جایگاه ایران از نظر بنیه تولیدی در نظام جهانی سقوط وحشتناکی کرده، هم توانمندی مالی دولت در ایران بیش از یک دهه و نیم است که سقوط کرده است. یعنی امروز همین که ما یک اقتصاد سیاسی رانتی مبتنی بر خامفروشی باشیم از نظر رفتارهای مالی دولت یک رویا شده است.
وی افزود : نهاد دولت به معنای حکومت برای گذران امور جاری خود و نه امور توسعهای، مجبور به آیندهفروشی شده است. یعنی به گونههای مختلف باید خود را بدهکار داخل و خارج کند. ما دچار این بنبست کامل در نظام سیاستگذاریای هستیم که میخواست با قیمت همه چیز را حل و فصل کند. در این مسیر به غیر از بن بست، خسارتها و فاجعههای کم و بیش بزرگی هم پدیدار شده است. ما باید این گستاخی را پیدا کنیم و این سوال را مطرح کنیم که آیا سه دهه فاجعهسازی کافی نیست؟ چندبار دیگر ما باید آزمودههای آزمودهشده را آزمون کنیم تا به جمعبندی برسیم؟
مومنی ادامه داد: آنچه صمیمانه و مشفقانه میتوان با نظام تصمیمگیری کشور در میان گذاشت این است که هر لحظه تاخیر که در مواجهه با واقعیتهایی که بر اساس آن سازه ذهنیِ بر ایران تحمیل شده است، داشته باشیم، هزینه اصلاح بالاتر میرود. اگر اوصاف ماجرا را درست ببینیم و تحلیلمان هم قابل قبول شد، آن وقت نوبت به مقام تجویز میرسد. در مقام تجویز هیچ مسالهای فوریتر و سرنوشتسازتر از بازسازی روابط حکومت و مردم نیست. متاسفانه ما در این زمینه با جراحتهای بزرگ هم روبهرو هستیم.
مومنی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: من سال 96 از موضع اتمام حجت با ساختار قدرت، کتابی تحت عنوان «عدالت اجتماعی، آزادی و توسعه در ایران امروز» منتشر کردم. یک فصل آن کتاب را به موضوع «مدارای نجیبانه مردم ایران با فقر» اختصاص دادم. واکنشهای مردم را بر اساس دادههای رسمی در زمینه تحولات مقداری مصرفهای حیاتی مردم گزارش کردم. در آن فصل بحث تغذیه را برجسته کردم و آمارهای بسیار تکاندهندهای در آن گذاشتم که باورنکردنی هستند و نشان میدهند که چقدر مردم ما نجیبانه و همدلانه با حکومت، بارهای فشارها و مصائب را به درون خودشان ریختند.
وی ادامه داد: اگر بارهایی را که مردم علاوه بر تغذیه در حوزههای مسکن، آموزش و درمان به دوش میکشند نگاه کنید؛ بسیار عریان متوجه میشوید که ما در آستانه یک رسیدن کارد به استخوان فراگیر هستیم. جزئیات دادههای آن به قاعده گزارشهای رسمی که بنابر تعریف خوشبینانه ترین و محافظه کارترین دادهها هستند، وجود دارد؛ بنابراین اگر در آن ترمیم بنیادی کاری صورت نگیرد، در هر سطحی که سهلانگاری اتفاق بیفتد هزینههای فرصت اصلاح بعدی را بالا میبرد و شیوهای که تا امروز شورای محترم نگهبان از نظر توزیع عادلانه قدرت از خودش نشان داده است، در این مسیر شدت تخریبها را در افق میانمدت بالا میبرد. وقتی میگوییم اگر این کار شود جامعه فرو میپاشد، برخی با نگاهی ایستایی و مکانیکی چنین تلقی میکنند که فروریختن جامعه شبیه فروریختن یک ساختمان است؛ در حالی که جامعه مانند یک ساختمان فرو نمیریزد بلکه در باتلاق انحطاط و پسافتادگی به اعماق خطرناکی فرو میرود. اصحاب خرد باید برای این افراد موضوع را روشن کنند و بگویند اگر آنها قدر مدارای نجیبانه ملت ایران را ندانند، انحطاط غیرمتعارفتری را تجربه خواهیم کرد.